بسکه عاشق چشم تر بر نامه از اهلی شیرازی غزل 673

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

بسکه عاشق چشم تر بر نامه اش ناخوانده سود

1 بسکه عاشق چشم تر بر نامه اش ناخوانده سود چشم چون بگشاد تا خواند سیاهی رفته بود

2 این چه گفتار است یا رب این چه شیرین لب که او هر چه گفت از لطف مهری بر سر مهرم فزود

3 دیده را آیینه رخسارت ای مه کرده اند گر نه دیدار تو باشد دیده روشن چه سود

4 شب بچشم عاشق آمد سنبل خط بر رخت زد چنان آهی که ماه از خرمنش برخاست دود

5 فارغیم از مسجد و میخانه بلک از کعبه هم زانکه کار بسته ما از در دلها گشود

6 گر چه اهلی همچو سرو آزاده عالم بود بنده او شد که از مهرش خریداری نمود

عکس نوشته
کامنت
comment