چون ز شهر آن شاهد شیرین‌شمایل از فرخی یزدی غزل 85

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

چون ز شهر آن شاهد شیرین‌شمایل می‌رود

1 چون ز شهر آن شاهد شیرین‌شمایل می‌رود در قفایش، کاروان در کاروان، دل می‌رود

2 همچو کز دنبال او وادی به وادی چشم رفت پیش‌پیشش اشک هم منزل به منزل می‌رود

3 دل اگر دیوانه نبود الفتش با زلف چیست کی به پای خویش عاقل در سلاسل می‌رود

4 چون به باطن در جهان نبود وجودی غیر حق حق بود آن هم که در ظاهر به باطل می‌رود

5 یارب این مقتول عشق از چیست کز راه وفا سر به کف بگرفته استقبال قاتل می‌رود

6 کوی لیلی بس خطرناک است ز آنجا تا به حشر همچو مجنون بازگردد هرچه عاقل می‌رود

عکس نوشته
کامنت
comment