چون می نرسد دست به از امیرخسرو دهلوی غزل 1795

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

چون می نرسد دست به پایی که تو داری

1 چون می نرسد دست به پایی که تو داری کم زانکه شوم خاک سرایی که تو داری

2 بازند جهان را به یکی داو، بنازند من هر دو ببازم به دغایی که تو داری

3 زنهار نجویی دلِ آزرده‌ی ما را ای بادِ صبا، گشت به جایی که تو داری

4 گر بد نکنی دل، تنِ تو تن نتوان گفت جانی ست نهان زیرِ قبایی که تو داری

5 افسوس بُوَد جورِ تو بر هر دل و جانی من دانم و من، قدرِ جفایی که تو داری

6 صد خرقه‌ی صوفی به خرابات گرو کرد آن نرگسِ مخمورِ بلایی که تو داری

7 رنجه مشو ای زاهدِ نیک، از پی من، زآنک دل باز نیاید به دعایی که تو داری

8 خسرو به زبان توبه و در دل می و شاهد احسنت از این صدق و صفایی که تو داری

عکس نوشته
کامنت
comment