- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون بخیال آیدم سرو قباپوش خویش آورم از شوق او دست در آغوش خویش
2 وه چه خوش آندم که تو مست نشینی برم وانکه نبینم دگر تکیه گهت دوش خویش
3 چونکه سیوالی کنی مضطربم در جواب بسکه همی گم کنم از سخنت هوش خویش
4 گوشم از آن لب چه یافت دولت سر گوشیی کاش توانستمی بوسه زدن گوش خویش
5 چند چو اهلی ز دور لب گزم و خون خورم شربتی آخر ببخش از لب چون نوش خویش