1 بد مهری چرخ بی وفا معلومست جورش همگی بعاشق مظلومست
2 خسرو رسدش زکوة حسن از شیرین فرهاد که مستحق بود محرومست
1 ز قامت تو چگویم که فتنها برخاست قیامت است که در روزگار ما برخاست
2 اگر صفا طلبی کام دل مجوی که یار چو در کنار نشست از میان صفا برخاست
1 کس نبودش خبر از زشتی و زیبایی ما آتش دل علم افروخت به رسوایی ما
2 ما ز صد نکته حسن تو یکی می بینیم بیش ازین نیست در آیینه بینایی ما
1 ما عاشقیم و روی بتان قبله گاه ماست بر جرم عاشقی همه عالم گواه ماست
2 از شوخی نظر دل ما خون بریخت هر بد که کرد دیده ما پیش راه ماست