-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایا صدری که خورشید فلک را به پیش رای تو بر خاک خدست
2 بدست ظلم از عد تو بندست بپیش فتنه از حزم تو سدست
3 سخای تو فزون ازابر و بحرست عطای تو برون از حصر وعدست
4 عجب نبود که بخشی و نبخشی که دریا نیز هم با جزر و مدست
5 ز بخت خود نه از جود تو بینم اگر این التماسم مستردست
6 ز جودت خواستم چیزی محقر که دانستم که آن معنی معدست
7 بجهد من نشد آن هم میسر که نز جدست قسمت ها زجدست
8 معاذالله که کس در خاطر آرد که در طبع تو هرگز منع وردست
9 ولیکن تا همه مردم بدانند که حرمان من اینجا تا چه حدست