فرخی یزدی

فرخی یزدی

فرخی یزدی
فرخی یزدی

شب چو در بستم و مست از مِیِ از فرخی یزدی غزل 140

غزل 140 ام از 590 غزلیات

شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم

1 شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

2 دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

3 منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

4 شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

5 غرقِ خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم

6 دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم

7 زندگی کردن من مردن تدریجی بود آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم

شاعر شعر شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم چه کسی است ؟

شاعر شعر شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم فرخی یزدی می باشد.

شعر شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم چیست ؟

قالب شعر شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم غزل است

مضمون اصلی شعر شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.