- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا سرم باشد تمنای توام در سر بود پادشا باشم گرم خاک درت افسر بود
2 روزگار از زلف تو بادا پریشان روز و شب تا دل بد روز من هر دم پریشان تر بود
3 من خورم خونابه هجران و بیزارم،ازآنک ماجرا با زیرکان خونابه دیگر بود
4 من به گرمای قیامت خون خورم بر یاد دوست جوی شیر آن را نما و تشنه کوثر بود
5 عشق را پروانه باید تا که سوزد پیش شمع خود مگس بسیار یابی هر کجا شکر بود
6 خوبرو آن به که باشد آب و آتش در جهان تا وجود عشقبازان خاک و خاکستر بود
7 یار جایی و من بیچاره جایی بیقرار وه چه خوش باشد که بر بازوی خسرو بر بود