1 هرچه گویی تو طبیعی میگوی بیشتر زانچه طبیعی است مجوی
2 او معلِّم تو بر او شاگِردی چه کنی جهد کز او بِه کردی
1 ساقیِ سیم بر بده ساغر که جهان یافت رونقِ دیگر
2 شهر تبریز فصب تابستان گشته همچون بهار جان پرور
1 گویند ماکیان را باید گرفت و کشت گر بر خلاف رسم کند نغمۀ خروس
2 بر گو که چون کنند اگر شاعری کند شاعر پسند کودکی آماده چون عروس
1 تو عارف واقعا گوساله بودی که از من این سفر دوری نمودی
2 مگر کون قحط بود اینجا قلندر که ترسیدی کنم کون ترا تر
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته