1 هرچه گویی تو طبیعی میگوی بیشتر زانچه طبیعی است مجوی
2 او معلِّم تو بر او شاگِردی چه کنی جهد کز او بِه کردی
1 یارب این عادت چه میباشد که اهل ملک ما گاه بیرون رفتن از مجلس ز در رم میکنند
2 جمله بنشینند با هم خوب و برخیزند خوش چون به پیش در رسند از همدگر رم میکنند
1 برخیز که باید به قدح خون رز افگند کِامد مهِ فروردین تا شد مهِ اسفند
2 آورد نسیم آنچه همی باید آورد افگند صبا آنچه همی شاید افگند
1 شکوه بر چرخ برند از دشمن عجبا چرخ بُوَد دشمن من
2 اللّه اللّه به که باید نالید زین ستمگر فلکِ اهریمن
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم