-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگرچه چشم منی همنشین اغیاری چو نور دیده گلی در میان صد خاری
2 نگویم آنکه خریدار یوسفم حاشا که خودفروش زند لاف این خریداری
3 هوای صحبت خورشید کم کن ایشبنم که تاب یکنظر از روی او نمی آری
4 اگر بصدق روی همچو کوهکن در عشق نه بیستون که فلک را ز پیش برداری
5 دلا، بسوز که ننشیند آتشت چونشمع بیکدو قطره که گاهی ز دیده میباری
6 تو گر بدیدن خوبان نمیروی از جا نه آدمی بحقیقت که نقش دیواری
7 بوصل دوست رسی آنچنانکه دل خواهد گر اختیار چو اهلی ز دست بگذاری