1 گر چه زنگ خاطر تن پروران چون روزه ام صیقل آیینه روحانیان چون روزه ام
2 با گرانقدری سبک در دیده هایم چون نماز با سبکروحی به خاطرها گران چون روزه ام
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 نغمه آرام از من دیوانه میسازد جدا خواب را از دیده این افسانه میسازد جدا
2 پرده شرم است مانع در میان ما و دوست شمع را فانوس از پروانه میسازد جدا
1 وصف زلف یار عاجز می کند تقریر را دوری این راه، کوته می کند شبگیر را
2 چشم حیران راست دایم حسن در مد نظر عکس پا بر جا بود آیینه تصویر را
1 ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا حلقه بیرون این دنیای باطل کن مرا
2 وادی سرگشتگی در من نفس نگذاشته است پای خواب آلوده دامان منزل کن مرا
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **