گرچه حسن همه کس آفت اهل از اهلی شیرازی غزل 104

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گرچه حسن همه کس آفت اهل نظرست

1 گرچه حسن همه کس آفت اهل نظرست حسن خورشید مرا جذبه مهری دگرست

2 جگرش پاره کند گر نکند گریه خون عاشق سوخته را کاین همه خون در جگرست

3 ماتم سوخته خویش بود گریه شمع اینقدر هست که پروانه زخود بی خبرست

4 منت خاک رهت بر سرما تنها نیست هرکجا هست غبار قدمت تاج سرست

5 گل چنان ساغر می خورد که کس بوی نبرد درد سرها همه از نعره مرغ سحرست

6 دامن افشان زرهت زاهد و ما سرمه کشان فرق از اهل نظر و اهل ورع این قدرست

7 عشق و رسوایی اگر عیب بود پیش کسان عیب اهلی مکن ای خواجه که اینش هنرست

عکس نوشته
کامنت
comment