- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرچه حسن همه کس آفت اهل نظرست حسن خورشید مرا جذبه مهری دگرست
2 جگرش پاره کند گر نکند گریه خون عاشق سوخته را کاین همه خون در جگرست
3 ماتم سوخته خویش بود گریه شمع اینقدر هست که پروانه زخود بی خبرست
4 منت خاک رهت بر سرما تنها نیست هرکجا هست غبار قدمت تاج سرست
5 گل چنان ساغر می خورد که کس بوی نبرد درد سرها همه از نعره مرغ سحرست
6 دامن افشان زرهت زاهد و ما سرمه کشان فرق از اهل نظر و اهل ورع این قدرست
7 عشق و رسوایی اگر عیب بود پیش کسان عیب اهلی مکن ای خواجه که اینش هنرست