-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همه شب رود رهی رو به ره صبا نشسته همه کس به خواب راحت، من مبتلا نشسته
2 غرضی ورای امکان چه خیال فاسد است این هوش جمال سلطان به دل گدا نشسته
3 نفسی فرو نبردم که نه انده تو خوردم تو بگو که چون زیم من به در هوا نشسته
4 تو در آی و غمزه ای زن که نهند پیش بت سر به ستانه ای که باشد صف پارسا نشسته
5 ببر، ای دل اسیران، به کجا گریزم از تو به حوالی دو چشمت حشم بلا نشسته
6 همه شب صبا به بویت، من سوخته چه گویم؟ که چهاست در دل من ز دم صبا نشسته
7 تو ز ناله من از من سزد ار جدا نشینی که ز دست خویش من هم ز خودم جدا نشسته
8 اگرست رسم خوبان که به سر شوند راضی منم این که اندرین ره به ره رضا نشسته
9 سر کوی تست خسرو شب و روز، چون کنم من که توام نمی گذاری نفسی به ما نشسته