- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز غم تاختن چنان آورد که دل خسته را بجان آورد
2 خویشتن در دهان مرگ افکند هر که نام تو بر زبان آورد
3 زلفت از حد ببرد جور و جفا تا مرا باز در فغان آورد
4 دل برد پای مزد جان خواهد رسم نوبین که در جهان آورد
5 آنچه با ما همیکند غم تو بعبارت نمیتوان آورد
6 چه کسی با سگم برابر کرد کاولم لقمه استخوان آورد
7 از همه خرمی بشستم دست تا غمت پای در میان آورد
8 دل چو تو پایمزد کرد بدست اینهمه درد سر ازآن آورد