1 قومی متفکرند اندر ره دین قومی به گمان فتاده در راه یقین
2 میترسم از آن که بانگ آید روزی کای بیخبران راه نه آنست و نه این
1 ای پیر خردمند پگهتر برخیز و آن کودک خاکبیز را بنگر تیز
2 پندش ده گو که نرم نرمک میبیز مغز سر کیقباد و چشم پرویز
1 * یاران به موافقت چو دیدار کنید، باید که زِ دوست یاد بسیار کنید؛
2 چون بادهٔ خوشگوار نوشید به هم، نوبت چو به ما رسد نگونسار کنید.
1 آرند یکی و دیگری بربایند بر هیچکسی راز همینگشایند
2 ما را ز قضا جز این قدر ننمایند پیمانهٔ عمر ماست میپیمایند
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.