1 ای سایهٔ سنبلت سمن پرورده یاقوت لبت در عدن پرورده
2 همچون لب خود مدام جان میپرور زان راح که روحیست به تن پرورده
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشای تو بست گشادِ کارِ من اندر کرشمههای تو بست
2 مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند زمانه تا قَصَبِ نرگس قبای تو بست
1 خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت به قصد جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت
2 نبود نقش دو عالم، که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت، نه این زمان انداخت
1 بنفشه دوش به گل گفت و خوشِ نشانی داد که تابِ من به جهان، طُرِّهٔ فلانی داد
2 دلم خزانهٔ اسرار بود و دستِ قضا درش بِبَست و کلیدش به دل سِتانی داد
1 هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد
2 گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید از چه آبستن شد
1 جای حضور و گلشن امن است این سرای زین در به شادمانی و عیش وطرب در آی
2 ای کاخ دولتی تو چه کاخی که مدرج است در شاخسار گلشن تو سایه همای
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **