- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوخی که می نخورده دل خلق خون کند وای آنزمان که چهره ز خون لاله گون کند
2 گوید مجوی وصلم و نظاره هم مکن پس عاشقی که دل بکسی داد چون کند؟
3 خواهد به خشم و ناز کند کم محبتم غافل که این کرشمه محبت فزون کند
4 آه از بتی که در دل سختش اثر نکرد آهی که رخنه در جگر بیستون کند
5 اهلی اگر نمیکند آن مه دوای دل گاهم به پرسشی غمی از دل برون کند
6 گر چه اهلی همچو سرو آزاده عالم بود بنده او شد که از مهرش خریداری نمود