1 یک سر مو منت از اخوان کم فرصت مکش گر به چه باید فتاد از چشم خود منت مکش
1 در هوای کام دنیا می فشانی جان چرا؟ می کنی در راه بت صید حرم قربان چرا؟
2 چیست اسباب جهان تا دل به آن بندد کسی؟ می کنی زنار را شیرازه قرآن چرا
1 می کشد خاطر به جا و منزل دیگر مرا چرخ گویا ساخت از آب و گل دیگر مرا
2 عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار می کند ساز از برای محفل دیگر مرا
1 می رسد هر دم مرا از چرخ آزاری جدا می خلد در دیده من هر نفس خاری جدا
2 از متاع عاریت بر خود دکانی چیده ام وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را