1 چند گوئی مرا که مذمومست هر که او ذم زاد بوم کند
2 آنکه از اصفهان بود محروم چون تواند که ذم روم کند
1 زهی تو حاکم عدل و جهان ترا محکوم زهی بحم تو گردن نهاده چرخ ظلوم
2 فکنده صیت تو در گوش روزگار طنین کشیده رای تو بر روی آفتاب رقوم
1 ایکه موج سینه تو غوطه دریا دهد پرتو طبعت فروغ عالم بالا دهد
2 گر ضمیر غیب گوی تو براندازد تتق بسکه تشویر عروس کلبه خضر ادهد
1 بساط عدل بگسترد باز در عالم خدایگان جهان خسرو بنی آدم
2 قوام چتر سلاطین سکندر ثانی پناه دولت سلجوق اتابک اعظم