1 چند گوئی که روز برنائی دستی آخر بکام دل برزن
2 من بدین معطیان و مخدومان که نیرزند دانه ارزن
3 دست چون برزنم بکامه دل بچه دلگرمی آخر ای غرزن
1 ای نقشبند عالم جان اندرین جهان نی نی که نیست هیچ پذیرای نقش جان
2 تو صورت جمالی لابل که گشته معنی آن که خود نبود صورتی روان
1 حبذا ای نسیم جان پرور وی مبارک پی خجسته ا ثر
2 ای زفر تو خاک دیبا پوش وی زدست تو آب جوشنگر