-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی ابری که شرق و غرب عالم ز راه دیده در لولو گرفتی
2 ز بهر تیر باران زمین را کمان سام در بازو گرفتی
3 چو دست رکن دین خواهی که باشی؟ که در بخشش طریق او گرفتی
4 ده انگشت چو ده دریاست او را تو از یک عشراین نیرو گرفتی
5 تو آن دست گهر باران او را قیاس از خویشتن نیکو گرفتی
6 که او خندان دهد خلعت چنان نغز که تو سنجاب ازو ده تو گرفتی
7 تو زین ده قطره کز دیده براندی هزار آژنگ در ابرو گرفتی
8 ازینت ریشخندی میدهد برق که از شرم آستین بررو گرفتی
9 بطعنه رعد میگوید که احسنت نکو الحق جهان درکو گرفتی