عاقل از کار بزرگی طلبید از پروین اعتصامی قصیده 13
1. عاقل از کار بزرگی طلبید
تکیه بر بیهده گفتار نداشت
...
1. عاقل از کار بزرگی طلبید
تکیه بر بیهده گفتار نداشت
...
1. ای دل، بقا دوام و بقائی چنان نداشت
ایام عمر، فرصت برق جهان نداشت
...
1. دل اگر توشه و توانی داشت
در ره عقل کاروانی داشت
...
1. فلک، ای دوست، ز بس بیحد و بیمر گردد
بد و نیک و غم و شادی همه آخر گردد
...
1. سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند
ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند
...
1. سر و عقل گر خدمت جان کنند
بسی کار دشوار کآسان کنند
...
1. ای دوست، دزد حاجب و دربان نمیشود
گرگ سیه درون، سگ چوپان نمیشود
...
1. دانی که را سزد صفت پاکی:
آنکو وجود پاک نیالاید
...
1. هفتهها کردیم ماه و سالها کردیم پار
نور بودیم و شدیم از کار ناهنجار نار
...
1. کارها بود در این کارگه اخضر
لیک دوک تو نگردید ازین بهتر
...
1. ای سیه مار جهان را شده افسونگر
نرهد مار فسای از بد مار آخر
...