1 قل هوالله لامره قد قال من لهالحمد دائما متوال
2 احد غیر واجب باحد صمد لم یلد و لم یولد
3 آنکه هست اسم اعظمش مطلق حی و قیوم نزد زمرهٔ حق
4 آنکه بینام او نگشت تمام نامهٔ ذوالجلال و الاکرام
1 ای خرد را تو کار سازنده جان و تن را تو دل نوازنده
2 در صفات تو محو شد صفتم گم شد اندر ره تو معرفتم
3 روشنایی ببخش از آن نورم از در خویشتن مکن دورم
4 رشحهٔ نور در دماغم ریز زیت این شیشه در چراغم ریز
1 اوحدی، گر سر لجاجت نیست زو نخواهی که خواست حاجت نیست
2 باغ و خرمن چه خواهی و ده ازو؟ زو چه خواهی که باشد آن به ازو؟
3 تو ازو وقت حاجت او را خواه کو نماید به هر مرادت راه
4 گر مریدی جزو مرادت نیست ور جزو خواهی این ارادت نیست
1 عاشقی، خیز و حلقه بر در زن دست در دامن پیمبر زن
2 حب این خواجه پایمرد تو بس نظر او دوای درد تو بس
3 اوست معنی و این دگرها نام پخته او بود و این دگرها خام
4 آنکه از اصطفا بر افلا کند در ره مصطفی کم از خاکند
1 ای به مهر تو آسمان در بند یاد من کن، چو میدهم سوگند
2 به زمانی که عقد دین بستی به زمینی که اندرو هستی
3 به بنان قمر شکن که تراست به زبان شکر سخن که تراست
4 به دو گیسوی مشک پیوندت به دو چشم سیاه دلبندت
1 ای نخستینه فیض عالم جود اولین نسخهٔ سواد وجود
2 روح در مکتبت نو آموزی ابد از مد مدتت روزی
3 آسمان ترا زمین سایه آفتاب سپهر نه پایه
4 لنگر کشتی نفوس تویی مسعد اختر نحوی تویی
1 ویحک! ای قبهٔ زمرد رنگ که ز جانم همی زدایی زنگ
2 کارگاه تر از کونی تو کس نداند که: از چو لونی تو؟
3 بودنیها ز تست و آیینها به تو گویی حوالتست این ها
4 بادهای گر نخوردهای ز کجاست؟ که چو فرزین همیر وی چپ و راست
1 در جهان تا که سایهٔ شاهست جور مانند سایه در چاهست
2 دو جهان را صلای عید زدند سکه بر نام بوسعید زدند
3 جفت خورشید شد در ایامش نام سلطان محمد از نامش
4 داور داده ده، بهادر خان که نیامد نظیر او به جهان
1 خسروی طاهر و وزیری پاک هر دو در دین مبارز و چالاک
2 آن فلک را کشیده اندر سلک وین جهان را نظام داده به کلک
3 آن چو ماهست بر سپهر جلال وین چو مهرست در جهان کمال
4 شب دین از فروغ این شده روز دل کفر از شعاع آن پر سوز
1 صاحب ابر دست دریا کف میر عباد عبد آصف صف
2 کار فرمای هفت چرخ مشید بوالمحامد محمد بن رشید
3 ملجا ملت و ملاذ عباد زبدهٔ چهار عنصر متضاد
4 اختری حکم و آسمانی جاه خاوری شهر و خاورانی شاه