5 اثر از قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 ای دل، تویی و من، بنشین کژ، بگوی راست تا ز آفرینش تو جهان آفرین چه خواست؟

2 گر خواب و خورد بود مراد، این کمال نیست ور علم و حکمتست غرض، کاهلی چراست؟

3 عقل این بود که: ترک بگویند فعل کژ هوش این بود که: پیش بگیرند راه راست

4 تو نامهٔ خدایی و آن نامه سر به مهر بردار مهر نامه، ببین تا درو چهاست؟

1 بار بسیارست و راه دور در پیش، ای جوان این زمان از محنت پیری بیندیش، ای جوان

2 کیش بر بستی که نفس دیگری قربان کنی نفس خود قربان کن و بر گرد ازین کیش، ای جوان

3 خویش را بیگانه کردن نیست نیکو، بعد ازین جهد آن کن تا کنی بیگانه را خویش، ای جوان

4 گر همی خواهی که باشی پیر عهد دیگری خاطر پیران عهد خود مکن ریش، ای جوان

1 چو بد کنی و ندانی که : نیک نیست که کردی معاف باش و گر عاقلی معاف نگردی

2 ترا به باغ حقیقت چه کار و گلشن معنی؟ که فتنهٔ چمن لاله و حدیقهٔ دردی

3 طریق عشق گرفتی و منهزم ز ملامت تو کز کلوخ حذر می‌کنی، چه مرد نبردی؟

4 خبر ز کردهٔ مردان شنیده‌ای به تواتر مباش غافل و کاری بکن تو نیز، که مردی

1 قومی که ره به عالم تحقیق می‌برند مشکل به ترهات جهان سر بر آورند

2 چیزی که هیچ گونه وفایی نمی‌کند من در تعجبم که غم او چرا خورند؟

3 این جامها چه فایده؟ چون بر کند اجل وین پردها چه سود؟ که بر ما همی‌درند

4 کمتر ز مار و مور شناس آن گروه را کز بهر مار و مور تن خود بپرورند

1 چو دیده کرد نظر، دل دراوفتاد چو دل در اوفتاد، فرو برد پای مرد به گل

2 ز دل چو دیده بر نجست و تن ز هر دو به درد نه عشق باد و نه عاشق، نه دیده باد و نه دل

3 گر از دو دیده همین دیده‌ام که: دل خون شد به سالها نشوند از دلم دو دیده بحل

4 چو دیدهٔ تو کند میل دانهٔ خالی دلت به دام بلا میکند، بکوش و مهل

1 آن نفس را، که ناطقه گویند، بازیاب تا روشنت شود سخن گنج در خراب

2 او را ز خود چو بازشناسی درو گریز خود را ازو چو فرق کنی، رخ ز خود بتاب

3 سرچشمهٔ تویی تو، آن نور راستیست وان کش توظن بری که تویی لمعهٔ سراب

4 از بهر آبروی مجازی، چو خاک پست خود را مکن چو باد بهر آتشی کباب

1 سرم خزینهٔ خوفست و دل سفینهٔ بیم ز کردهٔ خود و اندیشهٔ عذاب الیم

2 گناه کرده به خروار، هیچ طاعت نه مگر ببخشدم از لطف خود خدای کریم

3 ز راه دور فتادم، که غول بود رفیق ز عقل بهره ندیدم، که دیو بود ندیم

4 ادیم روی من از پنجهٔ ندم سیهست بجز ندم نکند کس سیه رخ چو ادیم

1 چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند درخت گل همه بیبرگ و بار خواهد ماند

2 درین دو هفته نثاری نبینی اندر باغ که آب و سبزه به زیر نثار خواهد ماند

3 نه طبع طفل چمن مستقیم خواهد شد نه دست شاهد گل در نگار خواهد ماند

4 ازین قیاس تو در آدمی نگر، کو نیز نه دیر و زود درین گیر و دار خواهد ماند

1 ای صوفی سرد نارسیده چون پیر شدی جهان ندیده؟

2 گفتی که: مرید پرورم من آه از سخن نپروریده!

3 تو عام خری و عامیان خر ایشان زتو خرخری خریده

4 ببریده ز علم و بهر جاهی با یک دو سه جاهل آرمیده

1 راه گم کردم، چه باشد گر به راه آری مرا؟ رحمتی بر من کنی وندر پناه آری مرا؟

2 می‌نهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا

3 راه باریکست و شب تاریک، پیش خود مگر با فروغ نور آن روی چوماه آری مرا

4 رحمتی داری، که بر ذرات عالم تافتست با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا

آثار اوحدی مراغه‌ای

5 اثر از قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.