5 اثر از قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 چرخ گردان روشن از رای منست دور گردون کار فرمای منست

2 گردن و گوش عروس نطق را زین و زیب از نطق زیبای منست

3 غرهٔ روی معانی تا ابد از سواد شعر غرای منست

4 در جهان کار سخن پرداختن کسوتی بر قد و بالای منست

1 بس که بعد از تو خزانی و بهاری باشد شام و صبح آید و لیلی و نهاری باشد

2 دل نگهدار، که بر شاهد دنیی ننهی کین نه یاریست که او را غم یاری باشد

3 تو بدین دولت شش روزهٔ خود غره مباش کین چنین صید به عمری دوسه بازی باشد

4 تا به کی قصهٔ مال و زر و بستان و سرای؟ سر خود گیر، که این مشغله فاری باشد

1 سر پیوند ما ندارد یار چون توان شد ز وصل برخوردار؟

2 کار ما با یکیست در همه شهر وان یکی تن نمیدهد در کار

3 همدمی نیست، تا بگویم راز محرمی نیست، تا بنالم زار

4 در خروشم به صیت آن معشوق در سماعم به صوت آن مزمار

1 دوش از نسیم گل دم عنبر به من رسید وز نافه بوی زلف پیمبر به من رسید

2 دل چون ز سر محرم اسرار انس شد آن سر سر بمهر مستر به من رسید

3 وهمم ز ریگ یثرب قربت چو برگذشت از ناف روضه نافهٔ اذفر به من رسید

4 نوری، که در تصرف کس مدخلی نداشت در صورت روان مصور به من رسید

1 مستان خواب را خبری از وصال نیست دل‌مرده را سماع نباشد چو حال نیست

2 دینت خدای داد و زبان داد و عقل داد یاد خدای کن به زبانی که لال نیست

3 آن جای، آسمان و تو آسوده بر زمین نتوان بلند پایه پریدن چو بال نیست

4 آن کو به یاد دوست تواند نشاط کرد محتاج دیدن لب و رخسار و خال نیست

1 روزی قرار و قاعدهٔ ما دگر شود وین باد و بارنامه ز سرها بدر شود

2 این جان و تن، که صحبت دیرینه داشتند از هم جدا شوند و سخن مختصر شود

3 جانی، که پاک نیست، بماند درین مغاک روحی، که پاک بود، بر افلاک بر شود

4 این قصرهای خرم و گلزارهای خوش در موج‌خیز حادثه زیر و زبر شود

1 زنهار خوارگان را زنهار خوار دار پیوند و عهدشان همه نا استوار دار

2 هر زر که دشمنی دهد و گل که ناکسی آن زر چو خاک بفکن و آن گل چوخار دار

3 فخری، که از وسیلت دونی رسد به تو گر نام و ننگ داری، ازان فخر عار دار

4 وقتی که روزگار تو نیکو شود ز بخت غافل مباش و روز بد اندر شمار دار

1 چشم صاحب دولتان بیدار باشد صبحدم عاشقان را نالهای زار باشد صبحدم

2 آن جماعت را که در سینه ز شوق آتش بود کارگاه سوز دل بر کار باشد صبحدم

3 صبحدم باید شدن در کوی او، کز شاخ وصل هر گلی کت بشکفد بی‌خار باشد صبحدم

4 کوی او بی‌زحمت ناجنس باشد صبح‌گاه راه او بی‌زحمت اغیار باشد صبحدم

1 میان کار فروبند و کار راه بساز که کار سخت مخوفست و راه نیک دراز

2 ز جنبش تو سبق بردنی نیاید، لیک بکوش تا ز رفیقان خود نمانی باز

3 چو حلقه بر در این آستانه سر می‌زن مگر که بار دهندت درون پردهٔ راز

4 به دست کوته ازان شاخ بر نشاید چید قدم بلند نه و دست همت اندر یاز

1 مردم نشسته فارغ و من در بلای دل دل دردمند شد، ز که جویم دوای دل؟

2 از من نشان دل طلبیدند بیدلان من نیز بیدلم، چه نوازم نوای دل؟

3 رمزی بگویمت ز دل، ار بشنوی به جان بگذر ز جان، تا که ببینی لقای دل

4 دل را، ز هر چه هست، بپرداز و صاف کن تا هر چه هست بنگری اندر صفای دل

آثار اوحدی مراغه‌ای

5 اثر از قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.