5 اثر از قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 میان کار فروبند و کار راه بساز که کار سخت مخوفست و راه نیک دراز

2 ز جنبش تو سبق بردنی نیاید، لیک بکوش تا ز رفیقان خود نمانی باز

3 چو حلقه بر در این آستانه سر می‌زن مگر که بار دهندت درون پردهٔ راز

4 به دست کوته ازان شاخ بر نشاید چید قدم بلند نه و دست همت اندر یاز

1 گر گناهی کردم و دارم، خداوندا، ببخش چون گنه را عذر می‌آرم، خداوندا، ببخش

2 پای خجلت را روایی نیست بر درگاه تو دست حاجت پیش می‌دارم، خداوندا، ببخش

3 گر گناهم سخت بسیارست رحمت نیز هست بر گناه سخت بسیارم، خداوندا، ببخش

4 چون پذیرفتار بدرفتار نادانان تویی بر من نادان و رفتارم، خداوندا، ببخش

1 چو دیده کرد نظر، دل دراوفتاد چو دل در اوفتاد، فرو برد پای مرد به گل

2 ز دل چو دیده بر نجست و تن ز هر دو به درد نه عشق باد و نه عاشق، نه دیده باد و نه دل

3 گر از دو دیده همین دیده‌ام که: دل خون شد به سالها نشوند از دلم دو دیده بحل

4 چو دیدهٔ تو کند میل دانهٔ خالی دلت به دام بلا میکند، بکوش و مهل

1 مردم نشسته فارغ و من در بلای دل دل دردمند شد، ز که جویم دوای دل؟

2 از من نشان دل طلبیدند بیدلان من نیز بیدلم، چه نوازم نوای دل؟

3 رمزی بگویمت ز دل، ار بشنوی به جان بگذر ز جان، تا که ببینی لقای دل

4 دل را، ز هر چه هست، بپرداز و صاف کن تا هر چه هست بنگری اندر صفای دل

1 مسلمانان، سلامت به، چو بتوانید، من گفتم دل بیچارگان از خود مرنجانید، من گفتم

2 به مال و جاه چندینی نباید غره گردیدن ز گرد این و آن دامن برافشانید، من گفتم

3 درین بستان، که دل بستید، اگرتان دسترس باشد برای خود درخت نیک بنشانید، من گفتم

4 به گردد حال ازین سامان که می‌بینید و این آیین شما هم حال‌ها برخود بگردانید، من گفتم

1 چشم صاحب دولتان بیدار باشد صبحدم عاشقان را نالهای زار باشد صبحدم

2 آن جماعت را که در سینه ز شوق آتش بود کارگاه سوز دل بر کار باشد صبحدم

3 صبحدم باید شدن در کوی او، کز شاخ وصل هر گلی کت بشکفد بی‌خار باشد صبحدم

4 کوی او بی‌زحمت ناجنس باشد صبح‌گاه راه او بی‌زحمت اغیار باشد صبحدم

1 سرم خزینهٔ خوفست و دل سفینهٔ بیم ز کردهٔ خود و اندیشهٔ عذاب الیم

2 گناه کرده به خروار، هیچ طاعت نه مگر ببخشدم از لطف خود خدای کریم

3 ز راه دور فتادم، که غول بود رفیق ز عقل بهره ندیدم، که دیو بود ندیم

4 ادیم روی من از پنجهٔ ندم سیهست بجز ندم نکند کس سیه رخ چو ادیم

1 بار بسیارست و راه دور در پیش، ای جوان این زمان از محنت پیری بیندیش، ای جوان

2 کیش بر بستی که نفس دیگری قربان کنی نفس خود قربان کن و بر گرد ازین کیش، ای جوان

3 خویش را بیگانه کردن نیست نیکو، بعد ازین جهد آن کن تا کنی بیگانه را خویش، ای جوان

4 گر همی خواهی که باشی پیر عهد دیگری خاطر پیران عهد خود مکن ریش، ای جوان

1 دلخسته همی باشم زین ملک بهم رفته خلقی همه سرگردان، دل مرده و دم رفته

2 یک بنده نمی‌یابم، هنجار وفا دیده یک خواجه نمی‌بینم بر صوب کرم رفته

3 بر صورت انسانند از سبک و ریش، اما چون دیو برغم هم درلا و نعم رفته

4 تن صدق کجا ورزد؟ بر خال به خون عاشق دل راست کجا گردد؟ در زلف به خم رفته

1 ای صوفی سرد نارسیده چون پیر شدی جهان ندیده؟

2 گفتی که: مرید پرورم من آه از سخن نپروریده!

3 تو عام خری و عامیان خر ایشان زتو خرخری خریده

4 ببریده ز علم و بهر جاهی با یک دو سه جاهل آرمیده

آثار اوحدی مراغه‌ای

5 اثر از قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.