چمن ز باد خزان زرد از اوحدی مراغهای قصیده 13
1. چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند
درخت گل همه بیبرگ و بار خواهد ماند
...
1. چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند
درخت گل همه بیبرگ و بار خواهد ماند
...
1. قومی که ره به عالم تحقیق میبرند
مشکل به ترهات جهان سر بر آورند
...
1. لاف دانش میزنی، خود را نمیدانی چه سود؟
دعوی دل کردهای، چون غافل از جانی چه سود
...
1. روزی قرار و قاعدهٔ ما دگر شود
وین باد و بارنامه ز سرها بدر شود
...
1. دوش از نسیم گل دم عنبر به من رسید
وز نافه بوی زلف پیمبر به من رسید
...
1. در پیرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر
کز چرخ پیرزن کمی، ای چرخ پرده در
...
1. سر پیوند ما ندارد یار
چون توان شد ز وصل برخوردار؟
...
1. زنهار خوارگان را زنهار خوار دار
پیوند و عهدشان همه نا استوار دار
...
1. میان کار فروبند و کار راه بساز
که کار سخت مخوفست و راه نیک دراز
...
1. گر گناهی کردم و دارم، خداوندا، ببخش
چون گنه را عذر میآرم، خداوندا، ببخش
...
1. چو دیده کرد نظر، دل دراوفتاد چو دل
در اوفتاد، فرو برد پای مرد به گل
...
1. مردم نشسته فارغ و من در بلای دل
دل دردمند شد، ز که جویم دوای دل؟
...