5 اثر از قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 این چرخ گرد گرد کواکب نگار چیست؟ وین اختر ستیزه گر کینه کار چیست؟

2 هان! ای حکیم، هرچه بپرسم ترا، بگوی تا منکشف شود که درین پود و تار چیست؟

3 پروردگار نفس بباید شناختن این نفس خود چه باشد و پروردگار چیست؟

4 زین سوی لامکان و از آن سوی هفت چرخ پیوند آن دو واسطهٔ کامکار چیست؟

1 چو بد کنی و ندانی که : نیک نیست که کردی معاف باش و گر عاقلی معاف نگردی

2 ترا به باغ حقیقت چه کار و گلشن معنی؟ که فتنهٔ چمن لاله و حدیقهٔ دردی

3 طریق عشق گرفتی و منهزم ز ملامت تو کز کلوخ حذر می‌کنی، چه مرد نبردی؟

4 خبر ز کردهٔ مردان شنیده‌ای به تواتر مباش غافل و کاری بکن تو نیز، که مردی

1 اگر حقایق معنی به گوش جان شنوی حدیث بی‌لب و گفتار بی‌زبان شنوی

2 دلت جگر بگرفتست، ورنه راز سپهر ز ذره ذرهٔ گیتی زمان زمان شنوی

3 ز ناقلان زمین پند گوش کن، باری چو آن حضور نداری کز آسمان شنوی

4 چو پای بستهٔ این قبه گشته‌ای، ناچار درو هر آنچه بگویی سخن، همان شنوی

1 ای رنج ناکشیده، که میراث می‌خوری بنگر که: کیستی تو و مال که می‌بری؟

2 او جمع کرد و چون به نمی‌خورد ازو بماند دریاب کز تو باز نماند چو بگذری

3 مردم به دستگاه توانگر نمی‌شود درویش را چو دست بگیری توانگری

4 از قوت و خرقه هرچه زیادت بود ترا با ایزدش معامله کن، گر مبصری

1 بر کوفه و خاک علی، ای باد صبح، ار بگذری آنجا به حق دوستی کز دوستان یادآوری

2 خوش تحفه‌ای ز آن آب و گل، بوسیده، برداری به دل تازان هوای معتدل پیش هواداران بری

3 با او بگویی: کای، ولی، وی سر احسان ویلی زان کیمیای مقبلی درده، که جان می‌پروری

4 ای قبلهٔ روح و جسد، وی بیشهٔ دین را اسد ذات تو خالی از حسد، نفس تو از تهمت بری

1 گریان در آخر شب، چون ابر نوبهاری بر خاک نازنینی کردم گذر به زاری

2 نزدیک او چو رفتم، خاکش به دیده رفتم دیگر ز سر گرفتم آیین سوگواری

3 گفتم که : ای گذشته، ما را به غصه هشته آه! از کجات پرسم: چونی و در چه کاری؟

4 حالم تباه کردی، حال تو چیست گویی؟ روزم سیاه کردی، شب چون همی گذاری؟

1 عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟ چارهٔ کاری نمی‌کنی، به چه کاری؟

2 روز بیهوده صرف کرده‌ای، اکنون گریهٔ بیهوده چیست در شب تاری؟

3 آنچه ز عمر تو فوت گشت ز روزی رو، که به عمری قضای آن نگزاری

4 بس که خجالت بری به روز قیامت گر ورق کرده‌های خود بشماری

1 هرگز به جان فرا نرسی بی‌فروتنی خواهی که او شوی تو، جدا گرد از منی

2 زنهار ! قصد کندن بیخ کسان مکن زیرا که بیخ خویشتنست آنکه می‌کنی

3 نیکی کن، ای پسر تو، که نیکی به روزگار سوی تو بازگردد، اگر در چه افگنی

4 دل در جهان مبند، که بی‌جرعه‌های زهر کس شربتی نمی‌خورد، از دست او، هنی

1 چرا پنهان شدی از من؟ تو با چندین هویدایی کجا پنهان توانی شد؟ که همچون روز پیدایی

2 تو خورشیدی و میخواهی که ناپیدا شوی از من به مشتی گل کجا بتوان که خورشیدی بیندایی؟

3 گرم دور از تو یک ساعت گذر بر حلقه‌ای افتد مرا در حلقها جویی و همچون حلقه بربایی

4 دمی نزدیک آن باشد که: گردم در تو ناپیدا زمانی بیم آن باشد که: گردم بی‌تو سودایی

1 جهان به دست تو دادند، تا ثواب کنی خطا ز سر بنهی، روی در صواب کنی

2 فلک چو نامه فرستد ز مشکلی به جهان به فکر خویشتن آن نامه را جواب کنی

3 شود به عهد تو بسیار فتنه‌ها بیدار چو عشق بازی و سیکی خوری و خواب کنی

4 مهل خراب جهان را به دست ظلم، که زود تو هم خراب شوی، گر جهان خراب کنی

آثار اوحدی مراغه‌ای

5 اثر از قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.