5 اثر از قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 چو بد کنی و ندانی که : نیک نیست که کردی معاف باش و گر عاقلی معاف نگردی

2 ترا به باغ حقیقت چه کار و گلشن معنی؟ که فتنهٔ چمن لاله و حدیقهٔ دردی

3 طریق عشق گرفتی و منهزم ز ملامت تو کز کلوخ حذر می‌کنی، چه مرد نبردی؟

4 خبر ز کردهٔ مردان شنیده‌ای به تواتر مباش غافل و کاری بکن تو نیز، که مردی

1 ای رنج ناکشیده، که میراث می‌خوری بنگر که: کیستی تو و مال که می‌بری؟

2 او جمع کرد و چون به نمی‌خورد ازو بماند دریاب کز تو باز نماند چو بگذری

3 مردم به دستگاه توانگر نمی‌شود درویش را چو دست بگیری توانگری

4 از قوت و خرقه هرچه زیادت بود ترا با ایزدش معامله کن، گر مبصری

1 بر کوفه و خاک علی، ای باد صبح، ار بگذری آنجا به حق دوستی کز دوستان یادآوری

2 خوش تحفه‌ای ز آن آب و گل، بوسیده، برداری به دل تازان هوای معتدل پیش هواداران بری

3 با او بگویی: کای، ولی، وی سر احسان ویلی زان کیمیای مقبلی درده، که جان می‌پروری

4 ای قبلهٔ روح و جسد، وی بیشهٔ دین را اسد ذات تو خالی از حسد، نفس تو از تهمت بری

1 عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟ چارهٔ کاری نمی‌کنی، به چه کاری؟

2 روز بیهوده صرف کرده‌ای، اکنون گریهٔ بیهوده چیست در شب تاری؟

3 آنچه ز عمر تو فوت گشت ز روزی رو، که به عمری قضای آن نگزاری

4 بس که خجالت بری به روز قیامت گر ورق کرده‌های خود بشماری

1 کردم اندیشه تاکنون باری برنیامد ز دست من کاری

2 گر ز قرب و قبول آن حضرت رتبتی یافت خوب کرداری

3 من چنانم ز شرم بار گناه که نظر بر نمی‌کنم باری

4 دیده بسیار لطف و ناکرده شکر او، اندکی ز بسیاری

1 گریان در آخر شب، چون ابر نوبهاری بر خاک نازنینی کردم گذر به زاری

2 نزدیک او چو رفتم، خاکش به دیده رفتم دیگر ز سر گرفتم آیین سوگواری

3 گفتم که : ای گذشته، ما را به غصه هشته آه! از کجات پرسم: چونی و در چه کاری؟

4 حالم تباه کردی، حال تو چیست گویی؟ روزم سیاه کردی، شب چون همی گذاری؟

1 ای روزه‌دار، اگر تو یک ریزه راز داری دست و زبان خود را از خلق بازداری

2 با ساز و برگ بودی سالی، سزد کزین پس یک ماه خویشتن را بی‌برگ و ساز داری

3 آخر چه سود کشتن تن را به زور؟ چون تو شامش رضا بجویی، صبحش نیاز داری

4 آنست سر روزه: کز هر بدی ببندی گوشی که برگشودی، چشمی که باز داری

1 هرگز به جان فرا نرسی بی‌فروتنی خواهی که او شوی تو، جدا گرد از منی

2 زنهار ! قصد کندن بیخ کسان مکن زیرا که بیخ خویشتنست آنکه می‌کنی

3 نیکی کن، ای پسر تو، که نیکی به روزگار سوی تو بازگردد، اگر در چه افگنی

4 دل در جهان مبند، که بی‌جرعه‌های زهر کس شربتی نمی‌خورد، از دست او، هنی

1 گر بدینصورت، که هستی، صرف خواهد شد جوانی راستی بر باد خواهی داد نقد زندگانی

2 کی بری ره سوی معنی؟ چون تو از کوتاه چشمی صورتی را هرکجا بینی درو حیران بمانی

3 راه دشوارست و منزل دور و دزدان در کمین‌گه گوش کن: تا درنبازی مایهٔ بازارگانی

4 واعظت گولست و میدانم که: از ره دور گردی رهبرت غولست و میدانم که: در وادی بمانی

آثار اوحدی مراغه‌ای

5 اثر از قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.