1 اشک ما آبیست روشن در هوات خود به چشم اندر نیامد اشک مات
2 در طوافت سعی خواهم کرد از آنک سعیها کردست گردون در صفات
3 خون من ریزی و دل گیری نوا بینوایی به دلم را از نوات
4 ای خط سبزت برات خون من کم نویس آن خط که مردیم از برات
1 در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را و آنجا درست گردان پیوند ابن و اب را
2 گویا شود پیاپی با دل مسیح جانت چون مریم ار ببندی روزی دو کام و لب را
3 با چشم تو چو گردی رطلاللسان به یادش از چوب خشک برخود ریزان کنی رطب را
4 خواهی که جاودانت باشد تصرف اینجا از خویشتن جدا دار این شهوت و غضب را
1 یا بپوش آن روی زیبا در نقاب یا دگر بیرون مرو چون آفتاب
2 بند کن زلف جهان آشوب را گر نمیخواهی جهانی را خراب
3 رنج من زان چشم خوابآلود تست چون کنم، کندر نمیآید ز خواب؟
4 زلف را وقتی اگر تابی دهی آن تو دانی، روی را از من متاب
1 بت خورشید رخ من به گذارست امشب شب روان را رخ او مشعله دارست امشب
2 خاک مشکست و زمین عنبر و دیوار عبیر باد گل بوی و هوا غالیه بارست امشب
3 دیدهٔ آن که نمیخفت و سعادت میجست گو: نگه کن، که سعادت بگذارست امشب
4 آن بهشتی، که ترا وعده به فردا دادند همه در حلقهٔ آن زلف چو مارست امشب
1 روزگار از رخ تو شمعی ساخت آتشی در نهاد ما انداخت
2 ما طلبگار عافیت بودیم در کمین بود عشق، بیرون تاخت
3 سوختم در فراق و نیست کسی که مرا چارهای تواند ساخت
4 مگر او رحمتی کند، ورنه هر کرا او بزد، کسی ننواخت
1 نه هفتهایست، نه ماهی، که رفتهای زبر ما نهفته نیست کزین غم چه دیده چشم تر ما
2 زمان ما به سر آورد درد عشق تو، جانا هنوز تا غم هجران چه آورد به سر ما؟
3 بدان کمر نرسد دست من، ولی برساند محبت تو سرشک دو دیده بر کمر ما
4 لبت که از همه گیتی پسند ماست، نگه کن که راحت همه گشت و جراحت جگر ما
1 هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب ما را رسد، که بیتو ندیدیم روی خواب
2 ما را دلیست گمشده در چین زلف تو اکنون که حال با تو بگفتیم، بازیاب
3 باریک تر ز موی سؤالیست در دلم شیرینتر از لب تو نگوید کسی جواب
4 رویت ز روشنی چو بهشتست و من ز درد در وی به حیرتم که: بهشتست یا عذاب؟
1 ای غم عشق تو یار غار ما جز غمت خود کس نزیبد یار ما
2 کار ما با غم حوالت کردهای نی، به اینها برنیاید کارما
3 در ازل جان دل به مهرت داد و این تا ابد مهریست بر رخسار ما
4 ما همان اقرار اول میکنیم گر دو گیتی میکنند انکار ما
1 دلم در دام عشق افتاد هیلا فتاده هر چه بادا باد هیلا
2 چو دل را در غمش فریادرس نیست مرا از دست دل فریاد هیلا
3 بر آب چشم من کشتی برانید که توفان در جهان افتاد هیلا
4 بده ساقی، چو کشتی ساغر می به یاد دجلهٔ بغداد هیلا
1 مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب اصل خطر شد دوا، رای خطا زد صلیب
2 خوارم و بیوصل دوست خوار بود آدمی زارم و بیروی گل زار بود عندلیب
3 دیر کشید، ای نگار، سوختنم ز انتظار یا نظری بیستیز، یا گذری بیرقیب
4 ما ز تو مهر و وفا خواستهایم، ای صنم نی چو کسان دگر عاشق رنگیم و طیب