1 در راه کرم کوه به کاهی بخشند صد گونه گناه را به آهی بخشند
2 آن روز که خلعت سعادت پوشند صد مجرم را به بی گناهی بخشند
1 در راه توَم گر زیم و گر میرم دل بر که نهم چون زتو دل برگیرم
2 پیری بر رحمت تو قدری دارد چون بر در تو پیر شدم بپذیرم
1 از بخت بدت اگر شکایت باشد یا درد دلت ازو به غایت باشد
2 زنهار به انتقام مشغول مشو بد را بدی خویش کفایت باشد
1 چشم ار ز ادب به توتیایی نرسد در درویشی هیچ صفایی نرسد
2 مردم به ادب رسند جایی که رسند از بی ادبی کسی به جایی نرسد
1 با قوّت پیل مور می باید بود با ملک دو کون عور می باید بود
2 مردم به ادب رسند جایی که رسند می باید دید و کور می باید بود
1 هر چند کسی نیست که هست الّا او باید که تو فرق بینی از خود تا او
2 با او بودن خوش است لیکن بی خود بی خود بودن خوش است لیکن با او
1 چون می ناید زما دمی درخور او ما را نبود هیچ مقامی بر او
2 تدبیر همان است که بر خاک درش دریوزه همی کنیم ما از در او
1 غوّاصان را اگرچه بیمی نبود در هر صدفی دُرّ یتیمی نبود
2 در عمر به نادر آنچنانی افتد وآن دولت هر سیه گلیمی نبود
1 این راز درونی مشمر کاری خرد کاین جای نه صاف می گذارند و نه دُرد
2 دنیاداری و آخرت خواهی برد آن به باشد چو آخرت خواهی مرد
1 گفتی به شب آیمت [که] بیگاه شود باشد که زبان خلق کوتاه شود
2 بر خفته کجا گذر توانی کردن کز بوی خوش تو مرده آگاه شود