1 زنهار در آن دو چشم مخمور نگر واندر لب همچو نوشش از دور نگر
2 بر دست گرفت نور باروی چو ماه یعنی که بیا نور علی نور نگر
1 گر بنگ خوری ای به رخ خوبان، خور بنیوش چنان که گویمت زان سان خور
2 بسیار مخور، فاش مکن، ورد مساز اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور
1 از خوان زمانه نیم نانی کم گیر چون مایه بود سود و زیانی کم گیر
2 تا کی گویی حشمت اربل مگذار ای هیچ ندیده کُرد خوانی کم گیر
1 با دل گفتم صحبت شاهی کم گیر چون سر بنهاده ای کلاهی کم گیر
2 دل گفت تو خوش باش که من آزادم کردی دیکی و خانقاهی کم گیر
1 آنها که ندانند حقیقت زمجاز مشغول نمازند به شبهای دراز
2 من فارغ از آنم که درین خلوت راز یک لحظه نیاز به زصد سال نماز
1 در عشق توام هر نفس اندوه تو بس در درد توام دسترس اندوه تو بس
2 در تنهایی که یار باید صد کس کس نیست مرا هیچ کس اندوه تو بس
1 دارم زتو اشتیاق چندانک مپرس دردی است به اتّفاق چندانک مپرس
2 دستی که به دامن وصالت زدمی بر سر زدم از فراق چندانک مپرس
1 خود را به هوس مدار در پای دریغ ترسم که شوی غرقه به دریای دریغ
2 فرمان برو بر دریغ مگذار جهان زان پیش که سودت نکند وای دریغ
1 گر فخر به من نمی رسد عار اینک ور نور به من نمی رسد نار اینک
2 گر خانقه و خرقه و شیخی نبود ناقوس و کلیسیا و زنّار اینک
1 از دوست به هر رهگذری می پرسم وز هر که بیابم خبری می پرسم
2 تا دشمن بدسگال واقف نشود در دل وی و من از دگری می پرسم