در عشق تو دل رفت از اوحدالدین کرمانی رباعی 61
1. در عشق تو دل رفت و زجان می ترسم
وز هجر و زمرگِ ناگهان می ترسم
...
1. در عشق تو دل رفت و زجان می ترسم
وز هجر و زمرگِ ناگهان می ترسم
...
1. من عشق تو را به صد ملامت بکشم
گر آه کنم به جان غرامت بکشم
...
1. تا ظن نبری که من کمت میبینم
بیزحمت دیده هر دمت میبینم
...
1. تا ظن نبری که من دوی می بینم
هر لحظه فتوحی به نوی می بینم
...
1. گر بنوازی بندهٔ مقبول توَم
گر ننوازی چاکر معزول توَم
...
1. نه ما به سر رشته شدن بتوانیم
نه رشته به دیگری سپردن دانیم
...
1. در می نگرم زنیک و بد هیچ نیم
وز جملهٔ این داد و ستد هیچ نیم
...
1. بر سینه زنان از هوس و جامه دران
چون شیفتگان جامه به هر جا مدران
...
1. سهل است مرا بر سر خنجر بودن
در پای مراد خویش بی سر بودن
...
1. ای دل به در دوست تولّا می کن
از دور به درگهش تمنّا می کن
...
1. ای وصل تو مایهٔ تن آسانی من
وی هجر تو غایت پریشانی من
...
1. دل مغز حقیقت است و تن پوست، ببین
در کسوت پوست جلوهٔ دوست ببین
...