1 رو باده و بنگ را بکن در باقی تا چند ازین دو سفرهٔ زراقی
2 مستی خواهی گردِ درِ معنی گرد تا مست شوی و هم بمانی باقی
1 بی می همه نوبهار عالم دی تست در صحبت می همه جهان لاشی تست
2 از می همه لعل ناب در فهم مکن هرچه از تو تو را باز ستاند می تست
1 آبی که خللهای دماغ انگیزد او را چه خوری که آبرویت ریزد
2 مستی خواهی بادهٔ معنی می نوش کز بادهٔ گندیده چه مستی خیزد
1 حالی خواهی چنانک حال مردان از خود به درآ تا نشوی سرگردان
2 حالی که به یک کف گیهش بتوان یافت آن حال خران بود نه حال مردان
1 هر کاو زخری سبزک آید خورشش بر مرگ مفاجا بود آخر کنشش
2 آن کس که همی می هلد و سبزه خورد بر گردن من خون چنان کس بکشش
1 این خوش پسران خوی پلنگ آوردند روی چو مه و دل چو سنگ آوردند
2 از بیم پدر باده نمی یارند خورد ناچار همه روی به بنگ آوردند
1 آن را بود از سماع کامی حاصل کاو هست زجان به نزد جانان غافل
2 از خوان سماع کس نواله نبرد تا برناید زعقل وز جان و زدل
1 تا ظن نبری که راه حق بی ادبی است یا کار فغان و یا سر سرشغبی است
2 آداب سماع را نگه باید داشت ور زانک نگه نداری از بی ادبی است
1 خواهی که بری تو گوی میدان سماع بی حال مزن دست به چوگان سماع
2 تا از عُجبت تو برنخیزی به خدا هرگز نرسد برات فرمان سماع
1 رقص آن نبود که هر زمان برخیزی بی درد چو گردی زمیان برخیزی
2 رقص آن باشد کز دو جهان برخیزی کز جان وجود خویشتن برخیزی