1 هرگه که مرا سوی تو آهنگ بود آنجا چه ثبات و عقل و فرهنگ بود
2 گویی به سماع برنخیزد کامل کامل نبود چنین کسی سنگ بود
1 گل را چه محل کاو رخ زیبا دارد بلبل که بود کاو سر سودا دارد
2 این فصل از آن می دهد این تأثیرات کاو نیز نشان مجلس ما دارد
1 خواهی که بری تو گوی میدان سماع بی حال مزن دست به چوگان سماع
2 تا از عُجبت تو برنخیزی به خدا هرگز نرسد برات فرمان سماع
1 از کار برفته چونک با کار شوی از هر چه تو کرده ای تو بیدار شوی
2 امروز تو خفته ای از آنی فارغ فردات کند غصّه که بیدار شوی
1 ای دلشدگان رخت به بستان آرید چون ژاله سرشک خویش بر گل بارید
2 روزی دو سه گل پیش شما مهمان است مهمان دو روزه را گرامی دارید
1 در مجمع عشق او صلایی باید وین درد مرا ازو دوایی باید
2 رقص ارچه که عادت است این طایفه را لکن به جز از رقص صفایی باید
1 نظمی که به راستی چو وحی اش دانند نتوان کردن به شعر او را مانند
2 فرق است میان آنک از خود گویی یا آنک زدیوان کسانش خوانند
1 می گرچه به هر جای لطیف است، مخور می خوار کن نفس شریف است، مخور
2 می آب حیات است و تو در ظلمت جهل بالله اگر خضر حریف است، مخور
1 حالی خواهی چنانک حال مردان از خود به درآ تا نشوی سرگردان
2 حالی که به یک کف گیهش بتوان یافت آن حال خران بود نه حال مردان
1 دل وقت سماع بوی دلدار برد حالت به سراپردهٔ اسرار برد
2 وین زمزمه مرکب است مر روح تو را بردارد و خوش خوش به برِ یار برد