1 ای دل تو بدین مفلسی و رسوایی انصاف بده که عشق را کی شایی
2 عشق آتش تیز است و تو را آبی نَه خاکت بر سر که باد می پیمایی
1 گر عاشقی ای سرزدهٔ عشوه پرست از عربده ها کو که کند عاشق مست
2 بر سر چه زنی دست اگرت دردی نیست سر بر کف نه چه سرزنی بر کف دست
1 این شیوهٔ عشق هر خسی را نبود وین واقعه هر بلهوسی را نبود
2 منکر چه شوی به حالت زنده دلان نه هرچ تو را نیست کسی را نبود
1 گر بر سر آنی که روی راه صواب این راه دروغ نیست خود را دریاب
2 تا درخور و خوابی تو دم از عشق مزن در عشق نه خور گنجد البته نه خواب
1 چون می گذرد زودی و دیری در عشق آن به که تو کم کنی دلیری در عشق
2 گر عاشق صادقی قدم برجا دار غبنی است عظیم زود سیری در عشق
1 من مستم و نامت به زبان می گویم معذورم اگر من هذیان می گویم
2 دانم نرسم به گفت در وصل تو لیک با عشق توَم خوش است از آن می گویم
1 اول ره عشق تو مرا سهل نمود پنداشت رسد به منزل وصل تو زود
2 گامی دو سه رفت راه را دریا دید چون پای درو نهاد موجش بربود
1 در عشق توَم ذخیره ناکامی و بس پایان غم تو بی سرانجامی و بس
2 گفتی که زعشق ما چه حاصل داری آوازه و گفت و گو و ناکامی و بس
1 در صحرا شو که عشق در صحرا به ناپیدا شو که مرد ناپیدا به
2 در بوتهٔ نیستی رو و پاک بسوز عاشق کروکور و لنگ و نابینا به
1 گفتم که ره عشق مگر می دانم سرگردانم همین قدر می دانم
2 از غایت سرگشتگی اندر ره تو من کافرم از پای زسر می دانم