1 هیهات و ان تکون فی العشق ملول و العاشق فی العشق صبور و حمول
2 اذ امکنک العیش بعیش موصول لاتغفل فالزّمان لازال تحول
1 از هجر تو زان رنج ستم نیست مرا کز دولت عشق هیچ کم نیست مرا
2 با وصل تو هم سخت نمی گیرم از آنک از عشق تو پروای تو هم نیست مرا
1 عشق تو زعالم اختیار است مرا وز بادهٔ دیگران خمار است مرا
2 تا جان دارم بندگی ات خواهم کرد با ردّ و قبول تو چه کار است مرا
1 نام تو برم کار مرا ساز آید یاد تو کنم عمر شده باز آید
2 هرگه که حدیث عشق گویم با خود با من در و دیوار به آواز آید
1 در عشق تو گرچه هست دلداریها من مست نیم تا بکنم زاریها
2 یا رب تو مرا مست شرابی گردان کز بهر وجود اوست هشیاریها
1 تا با خودم از عشق خبر نیست مرا جز بر در دل هیچ گذر نیست مرا
2 چون من به میان نیم تویی حاصل من جز من به تو مانعی دگر نیست مرا
1 تا بر سر کوی عشق شد منزل ما فریاد برآمد از نهاد دل ما
2 در جستن خاک عشق از بس که شدیم خون شد دل ما و حل نشد مشکل ما
1 داری سر آنک عشق بازی با ما ببُری زهمه خلق و بسازی با ما
2 کار دو جهان در سر کار تو کنیم گر شرط کنی که کژ نبازی با ما
1 از عشق توم جان و دل و دیده خراب وز آتش هجر تو شدم همچو کباب
2 با دشمن و با دوست نه صلح است و نه جنگ گاهم زند این طعنه و گاه آن به ضراب
1 گر بر سر آنی که روی راه صواب این راه دروغ نیست خود را دریاب
2 تا درخور و خوابی تو دم از عشق مزن در عشق نه خور گنجد البته نه خواب