9 اثر از باب دوم در برگردان رسالهٔ قشیریه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در برگردان رسالهٔ قشیریه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

باب دوم در برگردان رسالهٔ قشیریه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی

و از ایشان بود ابوالعبّاس احمدبن محمَّدبن سهل بن عطااَلْاَدَمِیّ از بزرگان و پیران متصوّفه بود و از علمای ایشان بود. خرّاز او را بزرگ داشتی و از اقران جُنَیْد بود، صحبت ابراهیم مارستانی کرده بود و وفات او اندر سنۀ تسع و ثلثمایه بود. ,

ابوسعید قُرَشی گوید ابن عطا گفت هر کی خویشتن بآداب سنّت آراسته دارد دل ویرا خدای عزّوجلّ بنور معرفت منوّر گرداند و هیچ مقام نیست برتر از مقام متابعت دوست اندر فرمانها و افعالها و اخلاقهاء او. ,

ابن عطا گوید بزرگترین غفلتها غفلت بنده ایست که از خدای غافل بود و از فرمان وی و آداب معاملات وی. ,

ابن عطا گوید از هرچه ترا پرسند اندر میدان علم بجوی و اگر آنجا نیابی اندر میدان حکمت بجوی و اگر نیابی بتوحید وزن کن و اگر این سه جای نیابی بروی دیو باز زن. ,

از ایشان بود ابواسحق ابراهیم بن احمدالخوّاص رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْه از اقران جنید و آن نوری بود و او را اندر توکّل و ریاضتها حظّ فراوان بود، وفاة وی اندر سنه احدی و تسعین و مأتین بود بشهر ری و علّت شکم داشت و هرگاه که برخاستی بدان علّت طهارة کردی و فرا مسجد شدی و دو رکعت نماز گزاردی و یکبار اندر میان آب شد و فرمان یافت هم آنجا رَحِمَهُ اللّهُ. ,

ابوبکر رازی گوید خواصّ گفت علم بیسیاری روایت نیست، عالم آنست کی متابعت علم کند و بدان کار کند و اقتدا کند بسنّت ها و اگرچه علم وی اندک بود. ,

رازی گوید خوّاص گفت داروی دل پنج چیز است، قرآن خواندن باندیشه و اندر وی نگاه کردن و شکم تهی داشتن و قیام شب و تضرّع کردن بوقت سحرگاه و با نیکان نشستن. ,

و از ایشان بود ابومحمّد عبداللّه بن محمّدالخرّاز رازی رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ بمکّه مجاور بود و صحبت ابوحفص و ابوعمران الکبیر کرده بود و از پرهیزگاران بود، وفات وی پیش از سیصد و ده بود. ,

دُقّی گوید اندر نزدیک عبداللّه خرّاز شدم و چهار روز بود تا هیچ نخورده بودم، گفت یکی از شما اگر روزی سه چهار، نان نیابد ظاهر وی از گرسنگی فریاد همی کند. پس گفت اگر نفس ما هلاک بشود در آنچه ما امید می داریم از حق تعالی بسیار نباشد. ,

خرّاز گوید گرسنگی، طعام زاهدان بود و ذکر، طعام عارفان. ,

و از این طایفه بود ابوالحسن بنان بن محمّدالحمّال، و اصل وی از واسط بود، بمصر بودی و آنجا فرمان یافت، وفاة وی اندر سنۀ ست عشر و ثلثمایه بود، صاحب کرامات بود و حال او بزرگ بود. ,

بنانرا پرسیدند از برترین حال صوفیان گفت ایمن بودن بدانچه ضمان کرده اند و بفرمانها قیام کردن و نگاهداشتن سِرّ و از هر دو جهان خالی شدن. ,

ابوعلی رودباری گوید کی بنان حمّال را فرا پیش شیر افکندند او را همی بوئید و هیچ تصرف نکرد و چون ازان رهائی یافت گفتند اندر آن وقت اندر دل تو چه بود گفت اندر خلاف علما اندیشه میکردم که آب دهان او چون باشد. ,

و از این طایفه بود ابوحمزة البغدادی البزّاز رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْه، پیش از جُنَیْد بود و از اقران وی بود و صحبت سرّی و آنِ حسن مُسوحی کرده بود و عالم بود بقراءت و فقیه بود و از فرزندان عیسی بن ابان بود و احمدبن حنبل او را گفتی اندر فلان مسئله چگوئی یا صوفی، گویند روز آدینه اندر مجلس سخن همی گفت از کرسی بیفتاد و فرمان یافت آدینۀ دیگر، و گویند وفاة او اندر سنۀ تسع و ثمانین و مأتین بود. ,

ابوحمزه گوید هر که طریق حق داند بر آن رفتن بر وی آسان بود و راه نیست بخدای الّا بمتابعت رسول صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم اندر افعال و احوال و اقوال وی. ,

ابوحمزه گوید هر کی ویرا سه چیز روزی کردند از همه آفتها برست. شکمی خالی با دلی قانع و درویشی دائم با زهدی حاضر و صبری تمام با ذکری دائم. ,

و از ایشان بود ابوبکر محمّدبن موسی الواسطی، باصل خراسانی بود و از فَرْغانه، صحبت جنید کرده بود و آن نوری، عالمی بزرگوار بود و بمرو نشستی و وفاة وی آنجا بود پس از سیصد و بیست. ,

واسطی گوید خوف و رجا دو ماهار اند کی از بی ادبی باز میدارند. ,

هم او گوید عوض طمع داشتن بر طاعت از فراموش کردن فضل بود. ,

واسطی گوید هر وقت که خدای حواری بنده خواهد او را اندرین جیفگان اندازد یعنی صحبت کودکان. ,

و از ایشان بود ابوالحسن الصائغ نام او علیّ بن محمّدبن سهل الدّینوری رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْه، مقیم بود بمصر و مرگ او آنجا بود و از پیران و بزرگان بود. ,

ابوعثمان مغربی گوید از پیران هیچ نورانی تر از ابویعقوب نهرجوری ندیدم و بزرگ هیبت تر از ابوالحسن الصائغ. وفاة وی اندر سنۀ ثلاث و ثلثمایه بود. ,

او را پرسیدند از دلیل کردن شاهد بر غائب گفت استدلال چون بود بصفاتِ آنک او را مانند بود بر آنک او را مانند و نظیر نیست. ,

پرسیدند او را از صفت مرید گفت آنچه خدای گوید وَضاقَتْ عَلَیْهِمُ الاَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَضاقَتْ عَلَیْهِم اَنفُسُهُمْ. ,

و ازیشان بود ابواسحق ابراهیم بن داود الرَقَی از پیران بزرگ بود بشام، از اقران جُنَیْد و ابن الجَلّا بود و عمر وی تا سیصد و بیست و شش سال بکشید. و ابراهیم رَقّی گوید معرفت اثبات حق بود دور بکرده از هرچه وهم به وی رسد. ,

هم او گوید قدرت آشکار است و چشمها گشاد است ولیکن دیدار ضعیف است. ,

ابراهیم رَقّی گوید کی ضعیف ترین خلق آنست که عاجز بود از دست بداشتن شهوات و قوی ترین آن بود که قادر بود بر ترک آن. ,

و گوید نشان دوستی خدای بر گزیدن طاعت وی است و متابعت رسول وی صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ. ,

و از ایشان بود مَمْشاد الدینوری رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ از بزرگان و پیران این طبقه بود، وفاة وی اندر سنۀ تسع و تسعین و مأتین بود. ,

ممشاد گوید کی ادب مرید بجای آوردن حرمت پیران بود و نگاه داشتن خدمت برادران و از سَبَبها بیرون آمدن و آداب شرع بر خویشتن نگاه داشتن. ,

ممشاد گوید هرگز در نزدیک هیچ پیر نشدم الّا از حال خویش خالی شده منتظر برکات وی بودمی تا چه درآید بر من از سخن و دیدار وی، و هر کی اندر نزدیک پیری شود بحظّ خویش، منقطع ماند از برکات دیدار و نشست و سخن او. ,

و از ایشان بود خیرالنسّاج رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ صحبت ابوحمزۀ بغدادی کرده بود و بُسری را دیده بود و از اقران نوری بود و عمر وی دراز بود و چنین گویند کی صد و بیست ساله بود. ,

شبلی اندر مجلس وی توبه کرد و خوّاص هر دو، استاد جماعت بود و گویند نام وی محمدبن اسمعیل بود از سامرّه و او را خیرالنسّاج بدان گفتندی کی وی بحجّ می شد مردی بر در کوفه ویرا بگرفت که تو بندۀ منی و تو خیر نامی و سیاه بود، مخالفت نکرد و آن مرد او را فرا خز بافتن نشاند چون گفتی یا خیر گفتی لبّیک پس آن مرد پس از چند سال گفت مرا غلط افتاد و تو بندۀ من نه ای و نام تو خیر نیست و از آنجا بشد و گفت نامی کی مردی مسلمان بر من نهاد بدل نکنم. ,

خیرالنسّاج گفت کی خوف تازیانۀ خدایست، بندگانرا که خوی اندر بی ادبی کرده باشند بدان راست کنند. ,

ابوالحسین مالکی گوید کی پرسیدم یکی را از آنک حاضر بوده بودند وقت مرگ خیرالنسّاج از کار وی، گفت وقت نماز شام بود که از هوش بشد پس چشم باز گشاد و بسوی خانه اشارتی کرد و گفت بباش، تو بنده مامور و من بندۀ ام مأمور، آنچه ترا فرموده اند از تو اندر نمی گذرد و آنچه مرا فرموده اند از من در میگذرد و آب خواست و طهارة کردو نماز شام بگزارد و بخفت و چشم فرا کرد و جان تسلیم کرد. ,

آثار ابوعلی حسن بن احمد عثمانی

9 اثر از باب دوم در برگردان رسالهٔ قشیریه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب دوم در برگردان رسالهٔ قشیریه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی شعر مورد نظر پیدا کنید.