نه از آن دیر بخشد ایزد کام از عرفی شیرازی قطعه 1
1. نه از آن دیر بخشد ایزد کام
که دهد جلوه کبریایی را
1. نه از آن دیر بخشد ایزد کام
که دهد جلوه کبریایی را
1. دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای
کابادی و خرابی آن جسته جسته است
1. نشسته بودم ودی در وثاق می گفتم
چه فتنه بود که ایام در جهان انداخت
1. آن باغ داغ پررر آذر طبیعتم
کش برگ و بر ز اخگر و طیرش سمندر است
1. تهمت فسق بمن کرد یکی کفراندیش
کایزد از صورت او معنی آدم برداشت
1. دی شنیدم کز سمند افتاد آن کاندر رهش
خاک بودن توتیای چشم کیوان بودن است
1. عرفی بحیرت از فلک ظالمم کز او
نجمی بهیچ دور عبورش باوج نیست
1. اندر این بزم از دوکس شرمنده ام دائم که باز
آنکه بیرونم کشدبعد از قدم کفش من است
1. عرفی آغاز گریه کن شاید
این کهن خاکدان خراب شود
1. صد شکر که فخر دوده جاه
در دامن دایه بقا زاد
1. ملاف عرفی از این ترهات و ژاژ مخای
گرفتم آنکه کلام تو سلسبیلی کرد
1. دی کسی گفت که سعدی گهراندوز سخن
قطعهای گفته، که اندیشه بدان مینازد