بیا ای بخت سرگردان و بنشین از عرفی شیرازی قطعه 13
1. بیا ای بخت سرگردان و بنشین
بزیر سایه سرو وگل و بید
1. بیا ای بخت سرگردان و بنشین
بزیر سایه سرو وگل و بید
1. ای که از تهمت مؤثر تو
عدل با علم منقسم گردد
1. عرفی نه ارث و کسب و نه زرق و نه حرص و آز
را هم بشعر خیره سرتیره چهر داد
1. سخن شناسا گربیت بنده رد کردی
خجل مباش که منهم ز خجلتم آزاد
1. هیچ دل راه بر درش نسپرد
که بسرحد کاملی نرسید
1. ای بلهوس که آمده میهمان وعظ
وقتی بیا که زهر بکامت شکر بود
1. همدمی دارم بسی خوش صحبت اما گرسنه
آنچنان کز بهر سیری زخم تامردن خورد
1. فسانه ای بشنو عرفی از من بیمار
که باشدت بنفاق معاشران رهبر
1. زهر هنر که زنم لاف ، امتحان شرط است
بیازمای مکن پیش از امتحان انکار
1. خدایگانا ! دی بی تو در وثاق امید
نشسته بودم و در بر زمانه کرده فراز
1. صباح عید صیامی برغبت عرفی
که حسن شاهد معنی زوی گرفته طراز
1. شرم بادت گفته ای عرفی فلانرا خام گفت
بایدت گفت آتش اندیشه زین به بر فروز