4 اثر از قطعات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عرفی شیرازی / قطعات عرفی شیرازی

قطعات عرفی شیرازی

1 آن باغ داغ پررر آذر طبیعتم کش برگ و بر ز اخگر و طیرش سمندر است

2 آن روضه ام که هر شجرش راکه باغبان آبش ز خون دل ندهد خشک و بی بر است

3 آن پای تا بسر همه زخم و جراحتم کورا بخواب عافیت ، الماس بستر است

4 آن خسته ام که در تب صفر او جوش خون فصادش ، آتش جگر و شعله نشتر است

1 شنیده ام که بشوخی برآن سری عرفی که پرده برسر اسرار چیده بگذاری

2 لطیفه ای بتو گویم که بعداز این بغلط عنان طبع بطالت رهیده بگذاری

3 زگوش کردنت آنگاه به بود گفتن که درجهان سخن ناشنیده بگذاری

1 اگر ملازم شعرم مدان که بی خبرم ز راز صوفی و نقل فقیه و علم حکیم

2 زمانه راهمه کاویده و نیافته ام به از ترانه اطفال و ترهات ندیم

3 وگر نه جهل و خرد را بحکم استعداد علوم خوانده و ناخوانده میکنم تعلیم

1 شاهنشها ! حقیقت اسبی که داده ای بشنو زلطف تا برسانم بعز عرض

2 درویش بیعصاش نگیرد زمن بمفت طرار مفلسش نستاند زمن بقرض

3 پیراست و علتی بخوراکش فزوده ام آری بود رعایت پیر علیل فرض

4 گرشیهه ای زند بجوانی ستایمش ورنقطه ای رود کنمش نام طی ارض

1 تهمت فسق بمن کرد یکی کفراندیش کایزد از صورت او معنی آدم برداشت

2 این سخن گوشزد شاهد عصمت گردید شد پریشان چوسر زلفش و ماتم برداشت

3 روزگار آمد گفتاش که مخروش که من پرده زین راز تهی مایه نخواهم برداشت

4 گفت از اول غلط افتاد مرا می بایست دل زهم صحبتی مردم بیغم برداشت

1 عرفی نه ارث و کسب و نه زرق و نه حرص و آز را هم بشعر خیره سرتیره چهر داد

2 طالع رهم نمود بدین خصم خانگی این بازیم عطارد برگشته مهرداد

3 ذوق غزل بمهر بتانم اسیر کرد آسیب آن فراقتم ازماه و مهرداد

4 مدح آبروی گوهر قدرم بخاک ریخت تا وان این گهر نتواند سپهر داد

1 اندر این بزم از دوکس شرمنده ام دائم که باز آنکه بیرونم کشدبعد از قدم کفش من است

2 اول از بالانشین خود که بعد از وی منم بعد از آن زیردست خود که هم کفش من است

1 هیچ دل راه بر درش نسپرد که بسرحد کاملی نرسید

2 مشت خونی که ما بیروردیم بحد نشاه دلی نرسید

1 نشسته بودم ودی در وثاق می گفتم چه فتنه بود که ایام در جهان انداخت

2 چه درد بود که هجر همای دولت و دین بجان عافیت اندوز همگنان انداخت

3 غرور عشرت و تقصیر شکروصل این بود که کار مابدعای سحرگهان انداخت

4 من اندرین غم و اینداستان درد افزای که ناگهان خردم دست در میان انداخت

1 منم عرفی امروز کز کشت طبعم بود خرمن افشان کف خوشه چینان

2 دلی دارم از جنس یکتایی خود بوحدت فروشی چو عزلت گزینان

3 دلی دارم از آب و رنگ طبیعت گل افشان تر از چهره مه جبینان

4 دلی دارم از عشوه های معانی برشته تراز حسن صحرانشینان

آثار عرفی شیرازی

4 اثر از قطعات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.