ای متاع درد در بازار جان از عرفی شیرازی قصیده 1
1. ای متاع درد در بازار جان انداخته
گوهر هر سود در جیب زیان انداخته
...
1. ای متاع درد در بازار جان انداخته
گوهر هر سود در جیب زیان انداخته
...
1. ای داشته در سایه هم تیغ و قلم را
وی ساخته آرایش هم حلم و کرم را
...
1. اقبال کرم می گزد ارباب همم را
همت نخورد نیشتر لا و نعم را
...
1. ای برزده ، دامن بلا را
سر در پی خویش داده ما را
...
1. مرحبا ای شاهد ایام را عهد شباب
وی بهین تو باوه باغ دعای مستجاب
...
1. ای دل معنی سرشتت راز دان آفتاب
تا ابد بر خوان دولت میهمان آفتاب
...
1. عشق کو، تا خرد بر اندازد
عود شوقی بمجمر اندازد
...
1. زهر گلی که هوای دلم نقاب گشاد
فلک بگلشن حسرت نوشت و داد بباد
...
1. زآسمان و زمین مژده ناگهان آمد
که آفتاب زمین ماه آسمان آمد
...
1. صاحبا عید بر تو میمون باد
عید نیز از رخت همایون باد
...
1. هر سوخته جانی که بکشمیر درآید
گر مرغ کباب است که با بال پر آید
...