کوی عشق است و همه دانه و دام از عرفی شیرازی غزل 1
1. کوی عشق است و همه دانه و دام است اینجا
جلوهٔ مردم آزاده حرام است اینجا
...
1. کوی عشق است و همه دانه و دام است اینجا
جلوهٔ مردم آزاده حرام است اینجا
...
1. امید عیش کجا و دل خراب کجا
هوای باغ کجا، طائر کباب کجا
...
1. به دیر آی از حرم صوفی که می برقع گشود اینجا
از آنجا آنکه میجویی به میخواران نمود اینجا
...
1. به گاه جلوه از آن ماه روی زیبا را
که جان ز شرم نماید ز آستین ما را
...
1. می کش و مست عشوه کن، نرگس می پرست را
میکده ی کرشمه کن، گوشه ی چشم مست را
...
1. در نو بهار باده ننوشد کسی چرا
می در پیاله زهد فروشد کسی چرا
...
1. خیز و به جلوه آب ده، سرو چمن تراز را
آب و هوا ز باده کن، باغچه ی نیاز را
...
1. گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را
ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را
...
1. منم که یافته ام ذوق صحبت غم را
به صبح عید دهم وعده ی شام ماتم را
...
1. در باغ طبیعت بفشردیم قدم را
چیدیم و گذشتیم،گل شادی و غم را
...
1. التفاتی نیست با امید مطلوب مرا
مرحمت با یاس باشد، خوی محبوب مرا
...
1. عشق کو تا در بیابان جنون آرد مرا
تشنه سازد، بر لب دریای خون آرد مرا
...