1 من گفت نیارم که تو ماهی صنما روشن بتو گشت ماه و ماهی صنما
2 من شاه جهان مرا تو شاهی صنما فرمانت روا بهر چه خواهی صنما
1 از مشک نگر که لاله بنگاه گرفت زو طبع غمی دراز و کوتاه گرفت
2 بر ماه بشست زلفکان راه گرفت گیرند بشست ماهی او ماه گرفت
1 شنگرف چکانیده ترا بر شکرست مشکین زلفت شکسته گرد قمرست
2 حورات مگر مادر و غلمان پدرست کاین صورت تو ز آدمی خوبترست
1 بشکفته گلیست بر رخ فرخ دوست نی نی گل نیست آن رخ فرخ اوست
2 همچون گل سرخ پوست آن برگ نکوست هرگز دیدی که سرخ گل دارد پوست
1 ابروت به زه کرده کمان آمد راست مژگانت چو تیر بر کمان آمد راست
2 ما را ز تو دلبری گمان آمد راست ای دوست ترا پیشه همان آمد راست
1 چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت وین یکدم عاریت چه ادبار و چه بخت
2 چون جای دگر نهاد میباید رخت نزدیک خردمند چه تابوت و چه تخت
1 آفاق بپای آه ما فرسنگیست وز آتش ما سپهر دود آهنگیست
2 در پای امید ماست هر جا خاریست بر شیشۀ عمر ماست هرجا سنگیست
1 گفتم صنما دلم ترا جویانست گفتا که لبم درد ترا درمانست
2 گفتم که همیشه از منت هجرانست گفتا که پری ز آدمی پنهانست
1 گل بر رخ تست و چشم من غرقه به آب من تافته و زلف تو پیچیده به تاب
2 زلف تو بر آتش است و من گشته کباب بیخواب من و نرگس تو مایهٔ خواب
1 کی عیب سر زلف بت از کاستن است چه جای بغم نشستن و خاستن است
2 روز طرب و نشاط و می خواستن است کاراستن سرو ز پیراستن است