از شدت دست تنگی و محنت از عبید زاکانی رباعی 25
1. از شدت دست تنگی و محنت برد
در خیمه ما نه خواب یابی و نه خورد
1. از شدت دست تنگی و محنت برد
در خیمه ما نه خواب یابی و نه خورد
1. زین گونه که این شمع روان میسوزد
گوئی ز فراق دوستان میسوزد
1. قومی ز پی مذهب و دین میسوزند
قومی ز برای حور عین میسوزند
1. دل با رخ دلبری صفائی دارد
کو هر نفسی میل به جائی دارد
1. وصف لب او سخن چو آغاز کند
وان رنگ رخش که بر سمن ناز کند
1. دانا ز می و مغانه می نگریزد
وز چنگ و دف و چغانه می نگریزد
1. هر لحظه رسد به من بلائی دیگر
آید به دلم زخم ز جائی دیگر
1. ای در سر هر کس از تو سودای دگر
در راه تو هر طایفه را رای دگر
1. از شوق توام هست بر آتش خاطر
بیوصل توام نمیشود خوش خاطر
1. ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
1. ای دل پس از این انده بیهوده مخور
زین پیش غم بوده و نابوده مخور
1. ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر
بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر