1 پیش لب و زلفش ای دل از حیرانی چون ابروی شوخ او مکن پیشانی
2 سودازدگی زلف او میبینی باریک مزاجی لبش میدانی
1 دل در پی عشق دلبرانست هنوز وز عمر گذشته در گمانست هنوز
2 گفتیم که ما و او بهم پیر شویم ما پیر شدیم و او جوانست هنوز
1 هرکس که سر زلف تو آورد بدست از غالیه فارغ شد و از مشگ برست
2 عاقل نکند نسبت زلفت با مشگ داند که میان این و آن فرقی هست
1 بر هیچ کسم نه مهر مانده است نه کین یک باره بشسته دست از دنیی و دین
2 در گوشه نشستهام به فسقی مشغول هرگز که شنیده فاسق گوشهنشین
1 قومی ز پی مذهب و دین میسوزند قومی ز برای حور عین میسوزند
2 من شاهد و می دارم و باغی چو بهشت ویشان همه در حسرت این میسوزند
1 درویش که می خورد به میری برسد ور روبهکی خورد به شیری برسد
2 گر پیر خورد جوانی از سر گیرد ور زانکه جوان خورد به پیری برسد
1 در درد سرم زین دل سودا پیشه کو را نبود به جز تمنی پیشه
2 پیرانه سرش آرزوی برنائی است فریاد از این پیرک برنا پیشه
1 جان قصهٔ آن ماه سخنگو گوید دل کام روان زان لب دلجو جوید
2 گر عکس رخش بر چمن افتد روزی از خاک همه لالهٔ خود رو روید
1 ای دل بگزین گوشهای از ملک جهان زین شهر بدان شهر مرو سرگردان
2 همچون مردان موزه بکن خیمه بسوز با چادر و موزه چند گردی چو زنان
1 دل با رخ دلبری صفائی دارد کو هر نفسی میل به جائی دارد
2 شرح شب هجران و پریشانی ما چون زلف بتان دراز نائی دارد