5 اثر از قصاید در دیوان اشعار عبید زاکانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار عبید زاکانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار عبید زاکانی

1 چو دست قدرت خراط حقهٔ مینا فشاند بر رخ کافور عنبر سارا

2 مشعبد فلک از زیر حقه پیدا کرد هزار بیدق سیمین به دست سحرنما

3 ز بهر زینت و زیب مخدرات فلک زمانه نافه گشا شد سپهر غالیه سا

4 برای فکرت و اندیشه در منازل قدس قدم فشرده و در پیش عقل بیش بها

1 شه سریر چهارم که شاه انجم اوست نوشته بر رخ منشور دولتش طغرا

2 کلاه شادی بنهاده فرقدان بر فرق کشیده در بر خود توامان ز مشک قبا

3 مسبحان فلک در سجودگاه افول زبان گشاده به تسبیح ربنا الا علی

4 زمان به صبح شتابان و من به قوت فکر فلک به دور درافتاده من به چون و چرا

1 صباح عید و رخ یار و روزگار شباب خروش چنگ و لب زنده رود و جام شراب

2 هوای دلبر و غوغای عشق و آتش شوق نوای بربط و آواز عود و بانک رباب

3 نوید فتح صفاهان و مژدهٔ اقبال نشان بخت بلند و امید فتح‌الباب

4 دماغ باده گساران ز خرمی در جوش درون مهر پرستان ز عاشقی در تاب

1 خوشوقت عاشقی که دمی یاریار اوست خرم دلی که دلبر او غمگسار اوست

2 من در میان خون جگر غرقه وین زمان تا کیست آنکه مونس او در کنار اوست

3 عاشق رود به شهر کسان لیک همچو ما میلش بجا نبیست که شهر و دیار اوست

4 هر خستهٔ که دور شد از پیش یار خود از شهریار هر که رسد شهریار اوست

1 دولت قرین دولت صاحبقران ماست دنیا به کام پادشه کامران ماست

2 سلطان اویس آنکه صفات جلال او بیرون ز حد وهم و خیال و گمان ماست

3 ای آنشهی که گر تو بگوئی روا بود کافاق زنده کردهٔ فیض بیان ماست

4 بنیاد عدل محکم و بازوی دین قوی از رای روشن و خرد خرده‌دان ماست

1 آمد نسیم و نکهت گل در جهان فکند بلبل ز شوق غلغه در بوستان فکند

2 هم باد نوبهار دل غنچه برگشاد هم بید سایه بر سر آب روان فکند

3 شوق فروغ ظلمت گل باز آتشی در جان زار بلبل فریادخوان فکند

4 صوفی صفت شکوفه بر آواز عندلیب رقصی بکرد و خرقه سوی باغبان فکند

1 چو صبح رایت خورشید آشکار کند ز مهر قبلهٔ افلاک زرنگار کند

2 زمانه مشعلهٔ قدسیان برافروزد سپهر کسوت روحانیان شعار کند

3 خجسته خسرو سیارگان به طالع سعد دگر عزیمت صحرا و کوهسار کند

4 چو خیل ترک که بر لشگر حبش تازد چو شاه روم که آهنگ زنگبار کند

1 چو شقهٔ شب عنبر نثار بگشایند در سراچهٔ نیلی حصار بگشایند

2 سپهر را تتق زرنگار بربندند ز پیش پردهٔ گوهر نگار بگشایند

3 به زخم تیغ مقیمان خطهٔ خاور ولایت از سپه زنگبار بگشایند

4 شکوفه‌ها که در آن لحظه چشم باز کنند زبان به شکر نسیم بهار بگشایند

1 پیش از آن کین کار بر این سقف مینا کرده‌اند وین مقرنس قبهٔ نه توی مینا کرده‌اند

2 عقل اول را ز کاف و نون برون آورده‌اند وز عدم اوضاع موجودات پیدا کرده‌اند

3 عالم سفلی ز عقل و روح فایض گشته‌اند صورت اجرام علوی را هیولا کرده‌اند

4 اطلس زربفت را در اختران پوشیده‌اند کوه را پیراهن از اکسون و خارا کرده‌اند

1 سپیده‌دم علم صبح چون روان کردند زمهر بر سر آفاق زرفشان کردند

2 مدبران امور فلک ز راه ختن به تیرگی ز حبش لشگری روان کردند

3 به صد لباس برآمد سپهر بوقلمون چو صبح را تتق از ساده پرنیان کردند

4 چو چتر خسرو خاور خرام پیدا شد سپاه شب بنه در کوهها نهان کردند

آثار عبید زاکانی

5 اثر از قصاید در دیوان اشعار عبید زاکانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار عبید زاکانی شعر مورد نظر پیدا کنید.