1 علیالصباح که سلطان چرخ آینه فام زدود آینهٔ آسمان ز زنگ ظلام
2 صفای صبح دل صادقان به جوش آمد فروغ عکس شفق برد بر فلک اعلام
3 به دست خسرو خاور فتاد ملک حبش ز شاه روم هزیمت گرفت لشگر شام
4 هر آن متاع که شب را ز مشگ و عنبر بود به زر پخته بدل کرد صبح نقره ستام
1 خجسته بارگه پادشاه هفت اقلیم مقر جاه و جلالست و جای ناز و نعیم
2 به شکل شمسهٔ او آفتاب با تمکین به وضع رفعت او آسمان با تعظیم
3 فضای حضرت او دلگشا چو صحن چمن هوای خرم او جانفزا چو بوی نسیم
4 بر آشیانهٔ او عقل و روح جسته مقام بر آستانهٔ او فتح و نصر گشته مقیم
1 سپیدهدم که شهنشاه گنبد گردان کشید تیغ و بر اطراف شرق گشت روان
2 سپهر غالیه سا و صبا عبیر آمیز شمال مجمره گردان نسیم مژده رسان
3 ز بهر مقدم سلطان چرخ پرتو صبح به سوی عرصهٔ خاور کشید شاد روان
4 طلوع کرده ز مشرق طلایهٔ خورشید چو از بلاد حبش پادشاه ترکستان
1 به فر معدلت خسرو زمین و زمان بسیط خاک چو خلد برین شد آبادان
2 سپهر بخشش دریا عطای کوه وقار قضا شکوه قدر قدرت زمانه توان
3 جهانگشای جوانبخت شیخ ابواسحق که آفتاب توانست و مشتری احسان
4 حرام گشت بر ابنای دهر فتنه و ظلم پناه یافت جهان در حریم امن و امان
1 ای بر در تو دولت و اقبال پاسبان وی خاک آستانهٔ تو کعبهٔ امان
2 هرکس که همچو حلقه برین در ملازمست او را اسیر و حلقه بگوشند انس و جان
3 وانکس که بر در تو نگردد کلید دار در تخته بند بسته بود چون کلید دان
4 خرم دریکه باز شود هر سحرگهی بر درگه خجستهٔ سلطان کامران
1 ای آسمان جنیبه کش کبریای تو وی آفتاب پرتوی از نور رای تو
2 دارای دهر آصف ثانی عمید ملک ای صد هزار حاتم طائی گدای تو
3 خورشید نورگستر و مفتاح دولتست رای رزین و خاطر مشگلگشای تو
4 خواهد فلک که حکم کند در جحهان ولی کاری مسیرش نشود بیرضای تو
1 ای دوش چرخ غاشیه گردان جاه تو خورشید در حمایت پر کلاه تو
2 شاه جهان سکندر ثانی جمال دین ای برتر از شهان جهان دستگاه تو
3 تا چشم دشمنان شود از بیم او سفید سر بر فراخت پرچم گیسو سیاه تو
4 در دعوی سعادت دنیا و آخرت نزدیک عقل داد و کرم بس گواه تو
1 گوئیا خلد برینست این همایون بارگاه یا حریم کعبه یا فردوس یا ایوان شاه
2 پیشگاه حضرتش گردنکشانرا بوسه جای بر غبار آستانش پادشاهان را جباه
3 چون ستاره در شعاع شمس پنهان میشود چون فروغ شمسههایش بنگرد خورشید ماه
4 گر تفرجگاه جنات نعیمت آرزوست چشم بگشا تا ببینی جنت بیاشتباه
1 ای شکوهت خیمه بر بالای هفت اختر زده هیبت بانگ سیاست بر شه خاور زده
2 شیخ ابواسحق سلطانیکه از شمشیر او مهر لرزانست و مه ترسان و گردون سرزده
3 دولت اقبال در بالای چترت دائما همچو مرغابی سلیمانی پر اندر پر زده
4 هر کجا صیت تو رفته خطبهها آراسته هر کجا نامت رسیده سکهها بر زر زده
1 ای کاخ روحپرور و ای قصر دلگشای چون روضه دلفریبی و چون خلد جانفزای
2 هم شمسهٔ تو غیرت خورشید نوربخش هم برگهٔ تو خجلت جام جهان نمای
3 فرخنده درگه تو شهانراست سجدهگاه عالی جناب تو ملکانراست بوسه جای
4 در کنه وصف تو نرسد عقل دور بین بر قدر بام تو نرود وهم دور پای