1 در این مقام فرحبخش و جای روحفزای بخواه باده و بر دل در طرب بگشای
2 به عیش کوش و حیات دو روزه فرصت دان چو برق میگذرد عمر، کاهلی منمای
3 به دستگیری ساغر خلاص شاید یافت ز جور وهم زمین گرد آسمان پیمای
4 به پایمردی گلگونه میتوان رستن ز دست حادثهٔ روزگار محنت زای
1 علیالصباح که سلطان چرخ آینه فام زدود آینهٔ آسمان ز زنگ ظلام
2 صفای صبح دل صادقان به جوش آمد فروغ عکس شفق برد بر فلک اعلام
3 به دست خسرو خاور فتاد ملک حبش ز شاه روم هزیمت گرفت لشگر شام
4 هر آن متاع که شب را ز مشگ و عنبر بود به زر پخته بدل کرد صبح نقره ستام
1 پیش از آن کین کار بر این سقف مینا کردهاند وین مقرنس قبهٔ نه توی مینا کردهاند
2 عقل اول را ز کاف و نون برون آوردهاند وز عدم اوضاع موجودات پیدا کردهاند
3 عالم سفلی ز عقل و روح فایض گشتهاند صورت اجرام علوی را هیولا کردهاند
4 اطلس زربفت را در اختران پوشیدهاند کوه را پیراهن از اکسون و خارا کردهاند
1 سپیدهدم که شهنشاه گنبد گردان کشید تیغ و بر اطراف شرق گشت روان
2 سپهر غالیه سا و صبا عبیر آمیز شمال مجمره گردان نسیم مژده رسان
3 ز بهر مقدم سلطان چرخ پرتو صبح به سوی عرصهٔ خاور کشید شاد روان
4 طلوع کرده ز مشرق طلایهٔ خورشید چو از بلاد حبش پادشاه ترکستان
1 شد ملک فارس باز به تایید کردگار خوشتر ز صحن جنت و خرمتر از بهار
2 دولت فکند سایه بر اطراف این مقام اقبال کرد باز بر این مملکت گذار
3 سیمرغ ز آشیان عنایت ز اوج قدس بگشاد شاهبال سعادت بر این دیار
4 باز آمد از نسایم و الطاف ایزدی در بوستان دهر گل خرمی به بار
1 رسید رایت منصور شاه بنده نواز به خرمی و سعادت به خطهٔ شیراز
2 جهانگشای جوانبخت شیخ ابواسحاق خدایگان مخالف کش موافق ساز
3 شمار جوش سپاهش ستاره را مانند مسیر قبهٔ چترش سپهر را دمساز
4 گشاده دولت او کشوری به یک حرکت گرفته باز شکوهش جهان به یک پرواز
1 نسیم باد سحر عزم بوستان دارد دمید و بازدمش کیمیای جان دارد
2 رسید مژده که سلطان گل به طالع سعد عزیمت چمن و رای گلستان دارد
3 به ناز تکیه زده بر کنار آب روان ز بید مروحه وز سرو سایبان دارد
4 سمن فسانه ز رخسار حور میگوید چمن طراوت نزهتگه جنان دارد
1 باز به صحرا رسید کوکبهٔ نوبهار ساقی گلرخ بیا بادهٔ گلگون بیار
2 زان می چون لعل ناب کز مدد او مدام عیش بود بر دوام عمر بود خوشگوار
3 روح فزائی که او طبع کند شادمان آب حیاتی کز و مست شود هوشیار
4 همدم برنا و پیر مونس شاه و گدا بر همهکس مهربان با همهکس سازگار
1 تجلت من سمات الامانی تباشیر المسرة والامان
2 و صبح النحج لاح وهب سحرا نسیم الانس موصوب الجنان
3 واضحی الروض مخضرا فبادر الی الاقداح من کف القیان
4 نهان چون زاهدان تا کی خوری می چو رندان فاش کن راز نهانی
1 ای بر در تو دولت و اقبال پاسبان وی خاک آستانهٔ تو کعبهٔ امان
2 هرکس که همچو حلقه برین در ملازمست او را اسیر و حلقه بگوشند انس و جان
3 وانکس که بر در تو نگردد کلید دار در تخته بند بسته بود چون کلید دان
4 خرم دریکه باز شود هر سحرگهی بر درگه خجستهٔ سلطان کامران