1 چو در خانه مهمان بری از پگاه حجاب تکلّف برافگن ز راه
2 نخست از تر و خشک و شیرین و شور حدیثِ سلیمان شنیدی و مور
3 بنه ما حضر پیش بیعذر خواه به میلِ حریفان کنی اوّل نگاه
4 کسی را که رغبت بود می بده ابا کرده را لقمهای پیشنه
1 به پایانِ مستی سواری مکن سبکساری و بیقراری مکن
2 تو مفلوجی و بارگی باد پای اگر عقل داری نجنبی ز جای
3 چو نتوان همی بر زمین رفت راست تمنّای معراج کردن خطاست
4 سلیمان نِهای بادبازی مکن چو دندانْنداری گرازی مکن
1 مکن تا توانی به ناجنس میل منه خانه بنیاد بر راهِ سیل
2 بود صحبت ناسزا فیالمثل چو مستی که افعی نهد در بغل
3 ز جاهل بترس این مثل هم خوش است که در زیر خاکسترش آتش است
4 حذر کن ز هم صحبتِ ناپسند که از تَخم حنظل محال است قند
1 نشاید بر اسرار کردن ستیز چو درمانی از چاره کردن گریز
2 اگر محرمِ رازداری نکوست همه رونق و عیش و عشرت ازوست
3 چه خوش روزگاریست با همنفس حرام است بییارِ همدم، نفس
4 اگر صد حریفت بود همنشین یکی رازدارت بباید امین
1 به نوباده هر هفته یاری مَکُن به همبر مزن عهدِ یار کهُن
2 نه اینجاست آن قصه حجّت میار که تقویمِ پاری نیاید به کار
1 صبوح آفتِ مغز و ضعفِ دل است ولی طبعِ بُرنا بدان مایل است
2 خوش آید صبوحی طربناک را خصوصا جوانانِ چالاک را
3 دم صبح دارد هوایی دگر مقاماتِ اِخوان صفایی دگر
4 همی تا برآید ز کوه آفتاب فرو شد سرمست حالی به خواب
1 شنیدم که فرمان دهان عراق به هر گه که افتاد صبوح اتّفاق
2 به رسم سخاوت به قدر یار کنند از کم و بیش چیزی نثار
3 ولی دیر دیر افتد این اتّفاق چنین است آئین اهل عراق
4 بزرگانه می خورد رسمی نکوست به جایی که معهود و آئین و خوست
1 چو می روح بخشی نیاید به دست دریغا که بر دستِ نا کس بُدست
2 عذابی شدیدست و رنجی عظیم ز دستِ مخالف شرابِ حمیم
3 اگر جان شیرین دهندت به زور ز دست ترش روی تلخ است و شور
4 زبانی دوزخ حریفِ بَدست تو زو در عذابی و او از خودست
1 به مستی سخاوت بود نا پسند اگر عاقلی بشنو این طرفه پند
2 گرت بخشش از حدِّ و انصاف رفت دریغا که نامت به اتلاف رفت
3 وگر خود به ناحق کنی با وجود دریغا که امساک بهتر که جود
4 ازین یک به حسرت ندامت خوری وزان یک به غیرت ملامت بری