مرا ناگاه پیش از حکیم نزاری قهستانی غزل 1382
1. مرا ناگاه پیش آمد بلایی
خلافِ عقل نازل شد قضایی
...
1. مرا ناگاه پیش آمد بلایی
خلافِ عقل نازل شد قضایی
...
1. ای یار اگر تو یار مایی
با ما بر او چرا نیایی
...
1. اگر به گوشه چشم التفات فرمایی
به غمزه معجزِ انفاسِ روح بنمایی
...
1. امید هست که روزی جمال بنمایی
اگر به خشم برفتی به صلح بازایی
...
1. وقت نیامد که روی باز نمایی
پرده نبندی و خیمه بازگشایی
...
1. دریغا روزگارِ عیش و ایامِ برنایی
که شد فوت از غرور بی غمی و فرط خودرایی
...
1. ندارم در همه شهر آشنایی
که پیغامی برد از من به جایی
...
1. ای در محیط کرده دعوی آشنایی
رفتی چنان که هرگز دیگر برون نیایی
...
1. ای چشم مرا تو روشنایی
برخیز و بیا دمی کجایی
...
1. در باغ چنین سروی کی خاست به رعنایی
بر چرخ چنین ماهی کی تافت به زیبایی
...
1. برفتم از برت ای دیده را چو بینایی
شدم به گرد جهان هر دری و هر جایی
...
1. آمدم باز دلی مضطرب از دروایی
تا تو تسکینِ دل مضطربم فرمایی
...