نشسته ام مترصّد از حکیم نزاری قهستانی غزل 1394
1. نشسته ام مترصّد به کنج تنهایی
بدان امید که تشریف وصل فرمایی
...
1. نشسته ام مترصّد به کنج تنهایی
بدان امید که تشریف وصل فرمایی
...
1. ای مونس روزگار تنهایی
بر ما شب هجر چند پیمایی
...
1. شب مفارقت و روز هجر و تنهایی
که را بود به چنین شب دل شکیبایی
...
1. ز بی یاری و بی کاری و بی خوابی و تنهایی
چو مجنونِ بنی عامر شدم یک باره سودایی
...
1. خون شد دل مجروحم در گوشه ی تنهایی
ای بخت نمی دانم تا کی به سرم آیی
...
1. ای بخت ندانم به سرم باز کی آیی
کی باز در بسته به رویم بگشایی
...
1. خوش است عالم آزادگی و خوش خویی
بدین مقام درآ گر بهشت می جویی
...
1. اگر از هر دو جهان برشکنی یک رویی
ورنه ای یار کجا با که سخن می گویی
...
1. بر سر راهِ توام روز و شب آخر کویی
پیش تر زآن که رسد جان به لب آخر کویی
...
1. ساقیِ مجلسِ صفا چارهٔ ما به چارهای
چاره و بس که حالتی نیست جز این و چارهای
...
1. هر که جگرگوشه ای دارد و جانانه ای
در نظرش مصر دان هست چو ویرانه ای
...
1. آخر ای شمعِ روان پروانه ای
چند سوزی خاطرِ دیوانه ای
...