ناکامی من بود ز خودکامیها از نشاط اصفهانی رباعی 1
1. ناکامی من بود ز خودکامیها
این سوختگیها همه از خامیها
...
1. ناکامی من بود ز خودکامیها
این سوختگیها همه از خامیها
...
1. این غصه و غم از پی چندین طرب است
ور هست غمی باز نشاط از عقب است
...
1. این غصه و غم از پی چندین طرب است
وین انده و درد را نشاط از عقب است
...
1. بزم طرب آخر شد و پایان شب است
با نغمه ی چنگ و نی نویدی عجب است
...
1. منظور طبیب آنکه بیمار تر است
شایسته ی عفو آنکه گنهکار تر است
...
1. رخسار تو خورشید جهان افروز است
گیسوی تو تیره شام مشک اندوز است
...
1. گر با تو بود کس همه عالم راه است
ور بی تو رود جهان سراسر چاه است
...
1. ساقی کامشب نشاط انگیخته است
زین باده که در ساغر ما ریخته است
...
1. پایی که بجان هر قدمی نقشی بست
زلفی که دلی از آن بهر تارش بست
...
1. با عهد تو چرخ را قراریست درست
کاید هر سال خوش تر از سال نخست
...
1. ای قهر ازل سرشته با شمشیرت
وی حبس ابد نوشته بر زنجیرت
...
1. گر ره بخدا جویی در گام نخست
نقش خودی از صفحه ی جان باید شست
...