1 گرضمیرم قابل اسرار نیست گر زبانم لایق گفتار نیست
2 تا ز جانم راز نقصان رشته اند در وجودم تخم حرمان کشته اند
3 دوری و محرومی و نادانیم از ازل نقش است بر پیشانیم
4 آنکه هر ناقص ز لطفش کامل است وانکه فیضش نیک و بد را شامل است
1 ای طفیل بود تو بود همه بود در سودای تو سود همه
2 بودی و جز بود تو بودی نبود بود پنهان آتشی دودی نبود
3 عشق ناگه زد بر آتش دامنی شعله ها سر کرد از هر روزنی
4 شعله ها راه ظهور آموختند پرده ها یک یک سراسر سوختند
1 این امام و رهنمای هشتمین هم صراط حق و هم نور مبین
2 ای فروغ هفتم از نور دوم انظرونا نقتبس من نورکم
3 انت قلب القلب قلاب النفوس انت نور النوریا شمس الشموس
4 تو سرا پا عدلی و نوری تمام من ز پا تا سر همه ظلم و ظلام
1 طالب من گر شود یک ره کسی راهها بنمایمش هر سو بسی
2 چون مرا بشناسد از آیات من عاشق آید بر صفات ذات من
3 شد چو عاشق وزمن آگه شد همی زان پس او را زنده نگذارم دمی
4 بس عجب نبود اگر کشتم منش عاشق است و لازم آمد کشتنش
1 یاد دارم من که روزی چند کس راه بازاری گرفتند از هوس
2 آن نهان در جیب خود خرمهره داشت این فلوسی چند اندر کیسه داشت
3 بود سیمی اندک این یک را بجیب لیک بی غش بود و بی هر گونه عیب
4 وان دگر انباشته جیب و بغل بازری مغشوش و با سیمی دغل
1 عشق از نو باز دستانساز گشت عکس سوی اصل آخر بازگشت
2 هجرها رفتند و آمد وصلها عکسها رفتند سوی اصلها
3 مرغی افتاده سوی دام از چمن بس عجب گر گیرد آرام از چمن
4 ور گرفتاری او بسیار شد مدتی مهجور از گلزار شد
1 چشم و گوش و دست و پا و خورد و خفت دوری از بیگانه نزدیکی بجفت
2 این نه فخری کادمی را در خور است زانکه در حیوان ازو افزونتر است
3 از فضول جلد حیوان کاستن جامه ی خود را بدان آراستن
4 کین سمور است، این خزاست، این قاقم است یا که این از پشم و آن ز ابریشم است
1 سید کونین سبط مصطفا بهترین فرزند خیرالاولیا
2 پروریده حق در آغوش بتول زیب دامان، زینت دوش رسول
3 جبرئیلش مهد جنبان صبا شیر او را مایه از شیر خدا
4 منبع هستی ست آن فرخنده ذات رشحه رشحه زو رسد بر کائنات
1 فتنه از ملک شهنشه دور شد بود هر جا دشمنی مقهور شد
2 آخر این دل نیز زان شاه ماست تا بکی مقهور نفس فتنه زاست
3 ای خدا تا کی بباید زیستن گه اسیر نفس و گه مقهور تن
4 قاصد جانی و مقصود دلی خالق جان و دل از آب و گلی
1 ستایش خداوند بخشنده را فروزنده ی جان رخشنده را
2 پدید آور مهر و اردی بهشت نگارنده ی چهر زیبا و زشت
3 جز او آفرین بر کسی کی نکوست که هم آفرین آفریننده اوست
4 خرد پرور از پیکر خاک اوست زبان ساز دی از برتاک اوست