5 اثر از مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی

1 ای خوشا آغاز غم پرداز عشق ای خوشا انجام به ز آغاز عشق

2 عشق از نو داستان پرداز شد دوستان دستی که دستان ساز شد

3 باز زنجیر جنون برداشتند بند بر پای خرد بگذاشتند

4 عقلها را وقت آشفتن رسید راز ها را نوبت گفتن رسید

1 ای طفیل بود تو بود همه بود در سودای تو سود همه

2 بودی و جز بود تو بودی نبود بود پنهان آتشی دودی نبود

3 عشق ناگه زد بر آتش دامنی شعله ها سر کرد از هر روزنی

4 شعله ها راه ظهور آموختند پرده ها یک یک سراسر سوختند

1 شاهد غیبی که خود مستور بود بود خود آیینه، خود منظور بود

2 عشق چون مشاطگی آغاز کرد پرده از روی نکویش باز کرد

3 از نخست آیینه ای پیشش نهاد آینه از صورت خویشش نهاد

4 عکس روی خویش در آیینه دید گرچه از عکسش شد آیینه پدید

1 عشق از نو باز دستان‌ساز گشت عکس سوی اصل آخر بازگشت

2 هجرها رفتند و آمد وصل‌ها عکس‌ها رفتند سوی اصل‌ها

3 مرغی افتاده سوی دام از چمن بس عجب گر گیرد آرام از چمن

4 ور گرفتاری او بسیار شد مدتی مهجور از گلزار شد

1 گلستانش را گلی پیدا نبود از گل او بلبلی شیدا نبود

2 فرقها ناز و نیاز از هم نداشت بلبل و گل امتیاز از هم نداشت

3 ناگهان پیدا نیاز از ناز شد حسن و عشق از یکدگر ممتاز شد

4 احتیاج آمد ز استغنا برون گشت استغنا بر استغنا فزون

1 دیده را دیدار خور خیره کند نور صافی چشم را تیره کند

2 دیده آب آرد چو بیند آفتاب دیدن خورشید نتوان جز در آب

3 مهر اندر آب صافی ظاهر است هر چه این صافی تر آن پیداتر است

4 صاف کن این آب خاک آلود را در عدم پیدا ببین موجود را

1 محفل عشقش چو می‌آراستند اول از بیگانگان پیراستند

2 ساقی آنگه باده در گردش فکند باده‌ها در سینه‌ها آتش فکند

3 بادهٔ شوق انجمن‌افروز شد آتش می باز عالم‌سوز شد

4 دست جذبه دامن جان‌ها گرفت اشک حیرت راه دامان‌ها گرفت

1 عقل را با عشق در هم ریختند صورت و معنی بهم آمیختند

2 مجتمع کردند انوار وجود متحد گشتند اطوار وجود

3 گشت پیدا مظهر پیغمبری بر همه جز مظهر او را برتری

4 هستی از نور رخش پیرایه یافت زافتابش هر دو عالم سایه یافت

1 شاه ما کز لوح و کرسی باج خواست این زمان افسانهٔ معراج خواست

2 جامهٔ هستی خود چون چاک کرد فرش راه از اطلس افلاک کرد

3 مقصد او عشق و هم مقصود عشق رهبر او عشق و هم ره بود عشق

4 نه بجایی یا مکانی رفته بود تا مکان لامکانی رفته بود

1 ای یگانه گوهر سلک وجود دومین نقش خوش کلک وجود

2 می ندانم اولی یا آخری جز یکی از هر که گویم برتری

3 هر دو چشم منکرانت کور بود ورنه ذاتت را دو عالم نور بود

4 مهر با هر ذره پرتو افکن است کوری هر کور را ببیند روشن است

آثار نشاط اصفهانی

5 اثر از مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.