5 اثر از مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی

1 سید کونین سبط مصطفا بهترین فرزند خیرالاولیا

2 پروریده حق در آغوش بتول زیب دامان، زینت دوش رسول

3 جبرئیلش مهد جنبان صبا شیر او را مایه از شیر خدا

4 منبع هستی ست آن فرخنده ذات رشحه رشحه زو رسد بر کائنات

1 طالب من گر شود یک ره کسی راهها بنمایمش هر سو بسی

2 چون مرا بشناسد از آیات من عاشق آید بر صفات ذات من

3 شد چو عاشق وزمن آگه شد همی زان پس او را زنده نگذارم دمی

4 بس عجب نبود اگر کشتم منش عاشق است و لازم آمد کشتنش

1 تا بکی ای نفس علت زای من ای شده درد از تو درمانهای من

2 تابع خوی تو باید بودنم روی دل سوی تو باید بودنم

3 روزگاری شد هوایت جسته ام هر چه جز یادت زخاطر شسته ام

4 بر هوای خویشتن بگزیدمت بر خدای خویشتن بگزیدمت

1 ای گرفتار جهان پیچ پیچ هیچ دانی کاین جهان هیچ است هیچ

2 ای تو از بیراه ره نشناخته توسن شهوت بهر سو تاخته

3 راه بیراه است و دزدان آگهند همرهان راه دزدان رهند

4 پشت بر مقصود پویی تا به کی مقصد از بیراهه جویی تا به کی

1 ای نمودی از وجودت بود من درد تو سرمایهٔ بهبود من

2 در زفیض خود برخ بگشادیم هر چه را لایق بدیدی دادیم

3 از درت چون ساختم ساز سفر کردم از آنجا چو آغاز سفر

4 زاد راه و توشه و سرمایه ام هم تو خود دادی بقدر پایه ام

1 گرضمیرم قابل اسرار نیست گر زبانم لایق گفتار نیست

2 تا ز جانم راز نقصان رشته اند در وجودم تخم حرمان کشته اند

3 دوری و محرومی و نادانیم از ازل نقش است بر پیشانیم

4 آنکه هر ناقص ز لطفش کامل است وانکه فیضش نیک و بد را شامل است

1 آفتابی آسمانها زوعیان گوهری بس بحرها دروی نهان

2 رای او مهری ولی برتر زاوج طبع او بحری ولی خالی زموج

3 چون حضیضش نیست کی او جش بود تنگ باشد بحر اگر موجش بود

4 موج کمتر بود بحر ارژرف بود آب کی ریزد چو کم از ظرف بود

1 زافرینش بیشتر حق بود و بس هستی از هستی مطلق بود و بس

2 ذات واجب بود و هستی کمال ایمن از هر نیستی و هر زوال

3 خواست تا سازد جهانی از عدم نیستی را داد در هستی قدم

4 نیستی با هستی آمیزش گرفت با بلندی پستی آمیزش گرفت

1 باز صبح است و برآمد آفتاب خواجه تا کی بر نمیخیزد ز خواب

2 نه اثر از عقل داری نه ز عشق نه گذر در کوفه داری نه دمشق

3 منکر عشقی تو یعنی عاقلی پس چرا اینگونه از خود غافلی

4 عشق اگر کفر است اگر دیوانگیست خواجه را با عقل هم بیگانگیست

1 باز عشق آهنگ یغما ساز کرد باز دل آشفتگی آغاز کرد

2 تند بادی باز بر کاهی وزید آتشی در خشک خاری جا گزید

3 باز ابری طرفه توفان زای شد آفتابی باز نور افزای شد

4 گر ز خود بینی ز راهی دور گشت ظلمتی از پای تا سر نور گشت

آثار نشاط اصفهانی

5 اثر از مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.